Sunday, 30 September 2012

Guest


In our garden

عطرش مست کننده است. اسمش را نمی دانم ولی گیاهی است خودرو که دور شاخه های درخت های حیاط خانه پیچیده

© All rights reserved

Wednesday, 26 September 2012

Musicians without Borders presents


محض اطلاع دوستان منچستری. بعدا نگویید چرا زودتر نگفتی
++++++++

An evening of amazing music in the Festival Pavilion in Albert Square as part of Manchester Food & Drink Festival...

BALKANITE! -- virtuoso live performances on Balkan instruments with DJs spinning electro Balkan beats brought to life with films, visuals and exquisite gypsy belly dancing. Indulge in the delights of the Balkans by feasting on Baklava and Balkan brandy...

STONE FLOWERS - A showcase performance created in response to the use of music around the world as a form of torture. An uplifting performance of original songs in English, Arabic, Farsi, Kurdish, French and Kikongo influenced by folk, roots, jazz and classical genres and written by torture survivors. In partnership with Freedom from Torture NW

Thursday 4 October 2012
Albert Square Festival Pavilion, Manchester, M60 2LA
STONE FLOWERS 6 - 7pm FREE ENTRY BALKANITE! 7.30 - 11.30pm £8 adv/£10


Musicians without Borders & Satellite State Disko present... BALKANITE!

An exhilarating show from GYPSY HILL playing fast n furious beats accompanied by a brass extravaganza 

A melting pot of Funky beats and Latin rhythms from ORGANGRINDER layered with Eastern guitar licks, Hip Hop cuts and multi-lingual vocal melodies 

Soulful, enchanting and poetic music from around the Balkans performed by BEHAR 

Plus a wild concoction of live Balkan Beats, Gypsy Soul, Middle Eastern surf and Nomad Ska from SATELLITE STATE DISKO DJs

All proceeds go to Musicians without Borders supporting war and torture survivors
www.musicianswithoutborders.org.uk




© All rights reserved

Monday, 24 September 2012

ُُSunflower



دستانِ با دمای نقطه جوش خورشیدت
نشئه واگیر حرارت تنت
و داغی لبانت
چون تنوری خمیرمایه وجودم را از خامی می رهاند
...
...
تا مرز سوختن با من بی رحم باش
...
...

© All rights reserved

Sunday, 23 September 2012

رویت رو سفت بگیر، همسایه ات رو بی تقوا نکن

در یکی از نوشته های قبلی به گفته ای از نادر ابراهیمی اشاره کرده بودم
بیایید روی این جمله "چه بسا مثل ها را که فراموش باید کرد" با ذکر نمونه ای کمی فکر کنیم

کتابی را می خواندم*، اگرچه قسمت های کوتاهی از کتاب حاوی نکات مفیدی بود، متاسفانه بسیاری از مطالب ذکر شده جای تعجب داشت و دیدگاهی بسته را نمایانگر بود.  به بخشی رسیدم که نتوانستم در مقابلش سکوت کنم

آری زن باید در پوشش تقوا خود را از دسترس چشمان گرسنه و طماع مردان ناپاک بدور بدارد و زن نباید با جلوه گری ها و طنازیهای خود، هوش و عقل مرد را برباید و اعصابش را چنان برافروخته و برآشفته گرداند که براثر درماندگی از یکسو و سرکشی شعله های هوس از سوی دیگر، به دام گستری و نیرنگ دست بیازد. چه در اینصورت نخستین قربانی طوفانی که این چنین زنی برانگیخته، خود او خواهد بود. مرد موجودی بی باک و خشن است. اگر روزی به پای زنی در افتد و لابه کند می خواهد هوس خویش را فرو نشاند. از اینرو زنان باید پیوسته از ظاهرسازیها و نقش های فریبکارانه مرد برحذر باشند تا خود را با دست خویشتن به پرتگاهی سهمگین نیفکنند. همه مردان چون یوسف، راستگو و عفیف و خداپرست نیستند و زن در هر حال باید خویشتن دار و متین باشد، خود را چنان نیاراید که چون چشم مرد بروی وی فتد، تقوا و عفافش را به بازی گیرد و با نیتی پلید به دامانش بیاویزد
  نگارنده مطالب بالا ضمن توهین به مقام زن و پلید خواندن جنس مرد اشاعه دهندۀ این طرز فکر است که چنانچه همسایه مالت را دزدید این تماما تقصیر توست چرا که این تو بودی که از عهدۀ مخفی کردن اموالت برنیامدی و نهایتا نه تنها مالت را از دست دادی بلکه همسایه ات را نیز از راه بدر کردی. بس داروغه را خبر کنید تا این گناهکار اصلی و منبع فساد را به سزای کارهایش برساند

 این نگارنده مردان را شهوت پرستانی با چشمانی گرسنه و طماع می خواند و اظهار می دارد که همه مردان نمی توانند یوسف صفتانی زاهد باشند و نهایتا چون چشمشان بر زنی افتاد تقوا و عفافش را بر باد میدهند. پس بیایید برای نجات جامعه زنان را از انظار مخفی کنیم تا مردان در کمال صلح و آرامش به تقوای خود بپردازند.  البته نگارنده در این برداشت قرون وسطی ای خود تنها نیست و متاسفانه حتی در قرن بیست و یکم هم هستند کسانی که در فکر جداسازی کامل جنسیتی در سطح جامعه هستند 

 همه مردم چه مرد و چه زن بالقوه (عطف به عرفی که در جوامع مختلف، متقاوت است) آزادند تا نحوۀ لباس پوشیدن خود را انتخاب کنند.هر کسی مسئول اعمال خودش است و چنانچه کسی پولی داشت دلیل نمی شود که همسایه اش در صدد دزدی آن برآید چون اموال مخفی نشده بود!  زنان را علت از دست رفتن تقوای مردان دانستن و آنها را مخلوقاتی خلق شده برای برآوردن نیازهای مردان  حساب کردن مسلما بازتابهایی چون روا دانستن معضل چند همسری برای مردان را در پی خواهد داشت در صورتیکه این عمل برای زنان همان جامعه بسیار وقیح دانسته میشود

باور اینکه زن انسان است و از نظر حقوقی و اجتماعی برابر با مرد است و این خود مرد است (همچون که در اکثر جوامع دنیا  اینگونه است) که مسئول اعمال خویش است، دشوار نیست. فقط کافی است به زن با دید صحیح نگاه کنیم و انسان بودن و از حقوق انسانی برخوردار بودن او را نفی نکنیم

به علاوه تقوایی که به محض اینکه چشم مرد بر زنی افتاد از دست برود چگونه تقوایی است؟

  معنی تقوی در لغت نامه دهخدا مفصل است ولی جمله ای که در ادامه آماده مربوط به بحث ماست: ".... و پرهیز کند از آنچه بدان میل نماید ..." در هیچ جا تقوا به معنی آزار و از بین بردن جذابیت هایی که شاید بطور غریزی بدان میلی باشد نیامده

بقول سهراب سپهری: چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید


____________
سیمای زنان در قرآن، سید خلیل خلیلیان، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1352، ص103* 



© All rights reserved

Saturday, 22 September 2012

خدا کنه یادش بمونه

آره می دونم، کلام خودش بود. خود خودش. خب لابد می دونه دیگه. من چرا اینقدر از فراموشی احتمالیش نگرانم ولی شایدم فقط برای اینکه چیزی گفته باشه و جا برای سوالات دیگه (که شاید حوصله اش را نداشته) نگذاشته باشه، گفته می دونم....سرم گیج میره از بررسی انواع مختلف احتمالات. اصلا فرض رو بر این بگیریم که ندونه. از این ندونستن من چرا باید بترسم؟ ولی خب هر ندونستنی، یه جور جهله دیگه، نیست؟ منم که از جهل خیلی می ترسم. ولی در ترس زندگی کردن هم مرام من نیست. پس برمی گردم سر نکته اولیه و میگم خدا کنه که یادش بمونه



© All rights reserved

به باور گذشته ها محکوم نیستیم

...
ویران باید کرد
چه بسا معیارها را که فرو باید ریخت
چه بسا مثل ها را که فراموش باید کرد
چه بسا سخنان بزرگان را که دور باید ریخت
چه بسا منطق ها را که جواب باید گفت
و چه بسا بهانه ها و قوانین را که دگرگون باید کرد


انسان، جنایت و احتمال، نادر ابراهیمی، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1351، ص 98

Friday, 21 September 2012

در باب تاریخچه زبان پارسی

آنچه امروز بنام فارسی (یا پارسی دری) می شناسیم در اصل زبان مردم خراسان و ماورءالنهر بوده. این زبان در زمان سلسله های ایرانی چون طاهریان، صفاریان و سامانیان در جامۀ خط عربی به زبان فرهنگ و ادب تبدیل شد. پیش از این ایرانیان همچنان زبانهای پهلوی، سغدی، سکائی، خوارزمی و بلخی را بکار می بردند. ولی از سدۀ چهارم هجری زبانهای ایرانی میانه فراموش شد و زبان پارسی دری به صورت زبان ملی ایرانیان درآمد
اهمیت و توانایی زبان پارسی در دوران غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان، همچنین کشورگشاییهای محمود غزنوی مرزهای زبان پارسی را گسترش بخشید. زبان پارسی در دورۀ تیموری و سپس در دورۀ صفویان که نخستین دولت ملی را در تاریخ ایران پس از اسلام بنیاد نهادند گسترده ترین مرزها را پیدا کرد
اکنون نزدیک به هزار و دویست سال از عمر زبان پارسی می گذرد. این زبان از نظر قواعد دستوری با زبان پارسی میانه اختلاف چندانی ندارد. اما در زمینۀ آواشناختی و واژگانی (ورود واژه های عربی و ساخته شدن واژه های نو) و معنایی (بر اثر دگرگونی اوضاع سیاسی، اجتماعی و دینی) دستخوش تغییرات مهمی شده

اقتباس از: زبان فارسی میراث مشترک ما، زبان فارسی و فرهنگ نویسی، واحد پژوهش فرهنگ معاصر، اردیبهشت 1373

© All rights reserved

Tuesday, 18 September 2012

درخت حضورت چه پر بارست


صدها حرف نگفته
هزاران سکوت پر گفته
 شک و تردید های آشکار و نهفته
چشمهای شب تا سحر پلکی نخفته
...
همه  تکرار یک آرزوست

تو

تو

تو

تو





© All rights reserved

Monday, 17 September 2012

شبی پرخاطره



Originally uploaded by Shahireh


شب دف بود و شور بود و غذای روح بود
موسیقی با آرین

Live music, Aryan
The Wind impression by Daf and The mirror od delusions were great pieces. But my favourite was Dura (E.S. Posthumus) that was played accompanied by Daf.

هیچ اجباری نیست

آغوش عشق همیشه باز است، اگر تو نیز آغوش گشوده به روی عشق داشته باشی، عشق آزاد است که آزادانه بیاید و برود؛ چراکه عشق به هر حال چنین خواهد کرد. اگر بازوانت را به دور عشق ببندی، می بینی که تو مانده ای و تو که خودت را در آغوش داری

زندگی عشق و دیگر هیچ، لئوبو سکالیا، مهدی قراچه داغی، زهره فتوحی، نشر اوحدی، 1376، چاپ یازدهم، ص90


© All rights reserved

Sunday, 16 September 2012

Love at first bite!


Love at first bite!
Originally uploaded by Shahireh

This is the last tip!


I expected everything to come to an end, but the "Office Assistant" help embedded in the "Microsoft word program Software". Today as I opened the word document, the trusted Office assistant appeared with a message: "This is the last tip". 

Not even my friend, the paperclip assistant, can be bothered to great me in the mornings. Can things get any lonelier than this! 

clicked on "Help" button and chose "Show the Office Assistant". My old friend appeared, still smiling; but this time it was different. Now it was there at my command and I realised; not every presence can work as a remedy to heal.

 تنهایی یک حادثه نیست، وفادارترین دوست من است



+++
P.S. Today (the nest day) as I opened the word document, Office Assistant appeared again with this message: "You can hurt yourself if you run with scissors!"



© All rights reserved

Saturday, 15 September 2012

خوشه های رسیده حسادت

خودش هم می دانست کار درستی نمی کند. می دانست کنجکاوی تا این حد معنایی جز فضولی نمی توانست داشته باشد. ولی وسوسه ای او را به پیشروی در راهی که آغاز کرده بود می خواند
باید می دید، باید مطمئن می شد. باید شعله حسی که مثل خوره به جانش افتاده بود و در تمام وجودتش می جوشید را خاموش می کرد



© All rights reserved

Thursday, 13 September 2012

از نگاه دیگران

خواندن خاطرات افراد مشهور، چهره های سیاسی و حتی افراد عادی، البته در صورتیکه اتفاقات صادقانه نوشته و ضبط شده باشند می تواند درس های فراوانی به خواننده دهد
 در درجه اول آگاهی به اینکه مشکلات در زندگی همه افراد وجود دارد، گاهی تحمل آنچه را در زندگی خودمان بدشانسی یا گرفتاری می نامیم آسانتر می نماید. هر چند که احتمالا نوع مشکلات افراد متفاوت است
در ثانی چون در خاطرات نقطه نظرات و دیدگاه های شخصی مطرح می شود و هر کسی از زاویه دید خود مسائل را بررسی می کند، می توان برداشت جامع تری را با مقایسه تجارب مختلف از یک ماجرای واحد داشت و گاهی نیز میشود به اصطلاح دو روی سکه را همزمان دید. این ویژگی بخصوص در مورد مسائل تاریخی اهمیت دارد
گاهی حوادث پشت پرده بر ملا می شوند و گاهی درمیابی که آسمان همه جا به همین رنگ است، باور می کنی که آواز دهل شنیدن از دور خوش است، افراد برجسته نیز انسانهایی هستند مثل من و شما، مرز بین خوبی و بدی، ارتقاء و سقوط، سفید و سیاه آنقدرها هم مشخص نیست و هزاران احتمال مربوط و نامربوط دیگر

کتاب خاطرات ثریا (لویی والانتن و ترجمه امیر هوشنگ کاوسی) را می خواندم. در خیلی از جاها ناآگاهی از حقایق مشهود است و حوادث بخصوص آنجا که مربوط به ملی شدن صنعت نفت ایران میشود، به نحوی متفاوت نمایش داده شده و چه به عمد و یا بی غرضانه سعی شده تا نقش دکتر مصدق در این واقعه تاریخی کم رنگ جلوه داده شود. شاید هم به نطر من چنین آمده. با این حال بزرگ منشی ابرمرد تاریخ ایران از لابلای شرح حال مغشوشانۀ خاطرات آن دوران خانم ثریا کاملا مشهود است 



© All rights reserved

نقش خاطرات

 دیروز گذرم به مکانی افتاد که چند ماه پیش وقتی از نظر فیزیکی و روحی شرایط خوبی را نداشتم آنچا رفته بودم .  حضور مجدد در آن مکان خاطرات تلخ حتی نفس کم اوردن های ان دوران را در من احیا کرد

توان خاطرات در التیام یا تشدید جراحت فوق العادست

کاش این اصل را به خاطر داشته باشیم چراکه ما خاطره ساز دیگران هستیم


 © All rights reserved

Wednesday, 12 September 2012

Time changes everything

Just a few months ago hosepipe ban was a possibility! How events outside our control change our perspective!

http://uk.news.yahoo.com/hosepipe-ban-water-firms-end-restrictions-033524441.html
 

© All rights reserved

Hell broke loose


یادمه اون وقتا که مشغول گذراندن دوران دکترام بودم روزی با پروفسور موریس (یکی از استادام) درددل می کردم که نمی دونم چرا مدتیه که همش بدبیاری میارم. هر کاری که ممکنه جایی گیر کنه، نه تنها گیر میکنه که درجا جوش میخوره و هر مشکلی که ممکنه جلوی پام سبز بشه، نه تنها سبز میشه که به گل هم میشینه. در جواب گفت
Be prepared
در این صورت آماده باش

منم از اون موقع سعی میکنم که برای بدبیاری های معمول آماده باشم. و معمولا اگه همه چیز خوب پیش بره شگفت زده میشم. معلومه که به تئوری مثبت گرایی ایمانی ندارم، در واقع از قانون جذب خیلی وقته که مایوس گذر کردم. البته این خود داستانی دیگر است. بگذاریمش برای وقتی دیگر

با همه این آمادگی ها، بازم  از اتفاقاتی که از دیروز بعد از ظهر شروع شده و همچنان ادامه داره انگشت حیرت بر دهان گرفتم
این اتفاقات هم چیزی نبوده غیر از بدبیاری های بدون وقفه و دردسرهای عجیب. به قول انگلیسی ها

Hell broke loose
هر چی کار و گرفتاریه با هم به سرم ریخته

امروز خسته از بی خوابی شب قبل، یک روز جنون آمیز غرق در گره های کور پیش رومه. گمونم باید تمام روز با دست و دندون گره باز کنم. شاید برای همینه که اول صبح خودم رو با نوشتن سرگرم کردم. کاش همه کارها از جنس مرکب بود قلم و صفحه کلید و کامپیوتر


© All rights reserved

Monday, 10 September 2012

End of Paraolympic games

 Thanks for the magnificent display of hope and hard-work even against all odds


پایان بازی های پاراالمپیک
ممنون از همه شهامت و تلاشی که به تماشا گذاشتند





© All rights reserved

Friday, 7 September 2012

من از مرگ نمی ترسم

....................................
ولی از نسیان پس از آگاهی
نخواستن پس از شیفتگی 
تصرف پس از بخشش
 سکوت پس از همهمه 
 تشویش پس از آرامش
شک پس از اطمینان
 غیبت پس از حضور
 سیاهی پس از رنگ
بغض پس از شادی
 کیفر پس از پاداش
ندیدن پس از بینش
 رفتن پس از ماندن
 کینه پس از مهر
آه پس از لبخند
 تب پس از شفا
...
من از
فقدان زندگی پیش از جلوس مرگ بر بالین در هراسم



© All rights reserved

Wednesday, 5 September 2012

پیام آور

In our house

امروز یک دوست قدیمی را دیدم؛ صاحب معجزه بود

© All rights reserved

Back to School

Thanks God for school reopening!

خدا پدر و مادر همه کسانی که به شکلی نقشی در تشکیل مدارس داشتند را بیامرزد. با شروع دوباره مدارس وظیفه شاق سرگرم کردن روزانه بچه ها و درمان "حوصله سر رفتن" آنها هم به شدت تخفیف میابد و می شود این زمان را برای کارهای عقب افتاده صرف کرد

هر چند که مشغولیت بردن و آوردن و رسیدگی به تکالیف آنها بخشی از این وقت آزاد شده را می گیرد ولی باز هم در قبال زمان و انرژی که در تعطیلات برای جنگیدن علیه طولانی شدن بازی های کامپیوتری به هدر میرود چیزی نیست

پس زنده باد مدرسه



© All rights reserved

Saturday, 1 September 2012

چه بگویم گله ای نیست

خودم را در زمرۀ افرادی که شیفته غرب هستند و هر چه را که در عالم غرب اتفاق میفتد، حجت می پندارند، به حساب نمیاورم ولی معتقدم در مواردی که می شود از بیگانه درس گرفت، باید تعصب را کنار گذاشت و شیوه ای را که منطق و عقل گواهی به درست بودن آن می دهند انتخاب کرد. یکی از این موارد وقت شناسی است که متاسفانه خیلی از ما با آن مانوس نیستیم. چه وقت شناسی به معنی به موقع سر قراری حاضر شدن و چه هنگامی که می خواهیم مطلبی را عنوان کنیم

هر چند که در ادبیات ما روی وقت شناسی تاکید شده ولی گویا بعضی از ما خیلی از اصل دورافتاده ایم. شنیدید که می گویند

هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت

خلاصه حتی حرف حق را هم در موقع خودش باید گفت (البته این قانون تبصره هم دارد ولی بماند برای بعد). اشاره ای که به عالم غرب در ابتدای نوشته داشتم به جهت نکته ای بود که می خواهم ذکر کنم و آن نکته چنین است: در برخی از مراسم ازدواج این طرف آب قبل از بسته شدن "قرارداد ازدواج" به حضار اجازه داده میشود تا چنانچه دلیلی برای مخالفت با پیوند زناشویی طرفین دارد اعلام کند وگرنه برای همیشه خاموش بماند

Speak now or forever hold your peace

شاید هیچ چیزی به خوبی این رسم اهمیت بیان مطلب در موقع خاصی را نرساند. عزیزان من بیایید هنگام بیان پیشنهادات و نظریات که خیلی از آنها هم سازنده و مبارک هستند کمی به زمان هم بیندیشیم و یک ماه زمان تدارکات را نادیده نگیریم تا بعد از اتمام کار تازه بخواهیم طرح پیشنهادی بدهیم، هر چند آن طرح درست ترین درست روی زمین باشد

امیدوارم که دوستان، سروران و همکاران گرامی را با این گفته نرنجانده باشم 

© All rights reserved