چو خواهی که دانسته آید به بر
به گفتار بگشای بند از هنر
گفتگویی دارم با خانم دکتر مژگان صمدی، نویسنده، مترجم، محقق و مدرس. البته ایشان توانمندیهای فراوانی دارند و میسپارم به خودشان تا خود را بهتر معرفی نمایند.
بیت بالا بیان فردوسی و بهانهی دعوت من از چند دوست فرهیخته است. با سپاس از بزرگوارانی که دعوت مرا پذیرفتند
برای معرفی کلی مصاحبهها به همین بسنده میکنم که این بزرگواران، زنانی هستند که در زمینههای مختلف فعالیت داشته و به موفقیتهای بسیاری هم دست یافتهاند
++++
++++
من مقطع کارشناسی ارشد را در رشتهی نقد ادبی از دانشکده ادبیات گورکی مسکو تمام کردم. موضوع تزم نقدی بر آثار الکساندر وامپیلوف (1972-1937) نمایشنامه نویس بنام شوروی بود. با راهنماییهای بی دریغ اساتید و علاقهی خاصی که به ادبیات روسی داشتم این مقطع را با موفقیت پشت سرگذاشتم که زمینهای شد تا سالها بعد، بتوانم برای مقطع دکترا در مطالعات روسی از دانشگاه منچستر بورس تحصیلی دریافت کنم
دورهی کارشناسی ارشد فرصت مناسبی شد برای آشنایی بیشتر من با ادبیات شوروی که دلایل و چگونگی فراز و فرود نظام ایدئولوژیکی شوروی را به زیبایی مینمایاند. این آشنایی مرا بیش از پیش متوجه این واقعیت میکرد که سیستمهای مبتنی بر ایدئولوژی ( دینی و غیر دینی) مشترکات فراوان و سرنوشتی مشابه دارند و این که کار جدی و سیستماتیک بر روی ادبیات شوروی از ضروریات جامعه امروز ایران است. همین موضوع انگیزهای شد برای ترجمهی آثاری از وامپیلوف، بولگاکوف، اربوزوف، رُزُف، والودین و ایرنبورگ.
در کنار کار ترجمه یک رمان و یک مجموعه داستان هم از من منتشر شده است. در سالهای اخیر به دلیل تمرکزم بر کار پژوهشی در زمینهی سینمای شوروی به ترجمه و تالیف ادبی کمتر پرداختهام و امیدوارم به زودی اولین کتاب پژوهشیام در زمینه سینمای شوروی منتشر بشود.
کمی از کتابهایتان بگویید؟ در چه زمینهای مینویسید؟
رمانم با نام «بگذار خودم باشم» زندگی زنی جوان را بین سال های 1368 تا 1376 روایت میکند و در لابلای آن به تغییر و تحولات اجتماعی ایران در آن مقطع میپردازد یک فصل از سه فصل رمان در مسکو اتفاق میافتد که به نظر تصویر خوبی از فضای مسکو بلافاصله بعد از فروپاشی شوروی ترسیم میکند که میتواند برای خوانندگان ایرانی جالب باشد. مجموعهی «حوّا» هم شامل چهار داستان است که به زندگی چند زن از طبقات مختلف اجتمعاعی در دهههای 1360 و 1370 میپردازد.
ایدهی نوشتههایتان را از کجا میاورید؟
ایدهی اولیه معمولاً از محیط اطراف، از اتفاقاتی که برای دوستان رخ میدهد و از اخبار می آیند. برای پرداختن به یک ایدهی اصلی از قدرت تخیلم در کنار تجربیات شخصیتهای واقعی و داستانی که میشناسم کمک میگیرم.
چه مواقعی را برای نوشتن مناسب تر میدانید؟ آیا زمان و مکان خاصی را به این مهم اختصاص میدهید؟
زمان و مکان نوشتن برای افراد مختلف متفاوته. تشخیص این موضوع که یک فرد در چه ساعاتی از روز و در چه مکانی بهتر و متمرکزتر مینویسه خیلی مهمه. باید زمان و مکان مناسب برای خود را تشخیص داد و آن را پذیرفت. تصور نمیکنم تحمیل زمان و مکان نوشتن به موفقیت فرد دراین فرایند کمکی بکنه. مثلاً مغز من بین 7 صبح تا حدود 2 بعد از ظهر بیشترین آمادگی رو برای فعالیت داره. من سعی میکنم این موضوع را در نظر بگیرم. در مورد مکان نوشتن من در جاهایهای عمومی مثل کافی شاپ و حتی کتابخانه قادر به نوشتن نیستم. اما کسانی رو میشناسم که فقط در محیطهای عمومی مثل مترو یا کافه شاپ قادر به نوشتن شعر، داستان و حتی کار تحقیقی هستند. برای من اتاقم در منزل و دفترم در محل کار، تنها مکانهای مناسب برای نوشتن هستند.
دوست دارید خوانندگان آثار شما از نوشتههای شما چه بهره ای ببرند؟ چه چیزی دستگیرشان شود؟
راستش زمان نوشتن من به خواننده فکر نمیکنم. معمولاً اگر ایده یا سوژهای که لابلای اخبار و حوادث و یا تعریف دوستان و غیرو شنیدهام برای مدتی طولانی با من بماند برای رهایی از آن، در موردش مینویسم. مثلاً سال 1380 در صفحهی حوادث روزنامهی همشهری خبر کوتاهی خواندم در مورد مرگ یک کارگر زن جوان شهرستانی در تهران که در کارگاهی مشغول به کار بوده و تنها زندگی میکرده است. طبق گفتهی مردی که مدتی بعد از این حادثه به کلانتری مراجعه کرده و خود را عاشق زن و بسیار افسرده و متاثر از این حادثه معرفی میکند، او ضمن معاشقه با زن روسریاش را به شوخی دور گردنش فشار می دهد که به گفته ی مرد همین حادثهی بی اهمیت باعث مرگ زن میشود. با خواندن این خبر به علت انتخاب آن از بین دهها حادثهی مرگبار در کشور فکر کردم و به تاثیری که در جامعهی مردسالار ما بر خواننده میگذارد. تصور کردم آیا مردان خانوادهی آن زن شهرستانی مثلاً از منطقهای عرب نشین یا کرد نشین بعد از اطلاع از رابطهی جنسی غیر مشروع او حاضر میشوند برای روشن شدن علت واقعی مرگ برای ماهها در راهروهای شلوغ دادگستری سرگردان باشند؟ و به فرض وجود چنین ارادهای آیا یافتن علت واقعی مرگ زن جوان مجردی که ضمن معاشقه با مردی نامحرم میمیرد در سیستم قضایی ما اهمیت دارد؟ و اینکه برخورد مجریان عدالت با اعضاء آن خانواده از سر همدردی و درک انصاف خواهد بود یا تحقیر و محکوم کردن که چرا به یک زن جوان مجرد اجازه دادهاند تا دور از خانواده و به تنهایی زندگی کند. این خبر بارها به یادم میآمد و فکر کردن به آن زن اذیتم میکرد تا این که سالها بعد بر اساس آن، داستان «حوا» را نوشتم و پروندهی آن زن در ذهنم بسته شد و راحت شدم.
کتاب اولتان که چاپ شد چه بود و چه حسی از دیدن ایدهها و نوشتههایتان که حال در قالب کتاب عرضه شده داشتید؟
اولین کتابم در واقع اولین ترجمهام از روسی به فارسی «آقای پوتین کیست» بود که سال 1380 در ایران به چاپ رسید. تجربهی خوبی بود. از دیدن ترجمهام به صوت یک کتاب خوشحال بودم. همسرم تعداد زیادی از آن را خریده بود و به فامیل و دوست و آشنا هدیه میداد. بعدها در کتابخانهی یکی از دوستان روسمان هم که اصلاً فارسی بلد نبود چشمم خورد به یک جلد از این ترجمه! با بیرون آمدن اولین کتابم متوجه شدم که سختی کار ترجمهی ادبی فقط بخش کوچکی از پروسه ی نشر یک اثر است؛ خصوصاً وقتی مترجم تازه کار و گمنامی هستید کار وقت گیر ترجمه و میزان دقتی که شما باید صرف یک اثر بکنید یک طرف و پیدا کردن ناشری مناسب که حاضر به همکاری باشد و شما بتوانید کار را با خیال راحت به او بسپارید طرف دیگر قضیه است. البته موضوع ممیزی کتاب و سخت گیریها در این زمینه هم که داستان مفصلی ست. دو تا از ترجمههای من ده سال بعد از عقد قرارداد با نشر مرکز وارد بازار شدند و ترجمههایی دارم که هیچ ناشری هنوز حاضر نشده برای نشرشان با من قرارداد ببندد.
فرق عمده بین نگارش و ترجمه کتاب را در چه میدانید؟
به نظرم فرق عمدهی نگارش و ترجمه در میزان مطالعه ست. شما برای نوشتن یک اثر نیاز به مطالعهی بسیار بیشتری دارین تا ترجمهی یک اثر. علاوه بر مطالعهی فراوان، نوشتن مستلزم داشتن قدرت تحلیل، قدرت تخیل بالا و خلاقیت بیشتری ست تا کار ترجمه. ترجمه، در عوض، به دقت بالا، حوصلهی زیاد و امانتداری فراوان و البته تسلط فوق العاده به زبان مبدأ و مقصد نیاز دارد.
در ادامهی سوال قبل باید بپرسم در ترجمه کتاب اصل اولی که به آن پایبندید چیست؟
فکر می کنم امانتداری باشه چه در انتقال ایده و فکر و چه سبک نگارش و زبان اثر.
فکر می کنم امانتداری باشه چه در انتقال ایده و فکر و چه سبک نگارش و زبان اثر.
چگونه کتاب را برای ترجمه انتخاب میکنید؟ مثلا نویسنده، بازار، خود نوشته یا ترجمه های دیگر ملاک هستند؟
معیار من برای ترجمهی آثار ادبی از روسی به فارسی تا به حال سلیقهای بوده یعنی با توجه به نوع نگاه نویسنده و موضوع مطرح شده در اثر تصور میکردم که دوست دارم آن را ترجمه کنم. البته نظر من در موارد زیادی با شرایط بازار کتاب در ایران و اولویتبندیهایی که ناشرین دارن مطابقت نداشته و بارها اثار ترجمه شده ای به ناشرین پیشنهاد دادهام که مورد قبول قرار نگرفتهاند. احتمالاً این عدم انطباق بین علایق شخصی من و آنچه به نظر بسیاری از ناشرین بازار فروش خواهد داشت یکی از دلایل فاصله گرفتن من از کار ترجمهی ادبی است.
معیار من برای ترجمهی آثار ادبی از روسی به فارسی تا به حال سلیقهای بوده یعنی با توجه به نوع نگاه نویسنده و موضوع مطرح شده در اثر تصور میکردم که دوست دارم آن را ترجمه کنم. البته نظر من در موارد زیادی با شرایط بازار کتاب در ایران و اولویتبندیهایی که ناشرین دارن مطابقت نداشته و بارها اثار ترجمه شده ای به ناشرین پیشنهاد دادهام که مورد قبول قرار نگرفتهاند. احتمالاً این عدم انطباق بین علایق شخصی من و آنچه به نظر بسیاری از ناشرین بازار فروش خواهد داشت یکی از دلایل فاصله گرفتن من از کار ترجمهی ادبی است.
آیا تابحال از کتابهای خودتان هم به زبان دیگری ترجمه کردهاید؟ اگر نه، چرا؟
من مقالات پژوهشیام را معمولاً به زبان انگلیسی مینویسم اما مطالب ادبی نه، هیچ وقت سعی نکردم مثلاً داستانی به زبان روسی و یا انگلیسی بنویسم. البته در کلاسهای تدریس زبان فارسی خیلی از اوقات بخشهای ساده نویسی شدهای از نوشتههایم را به عنوان مواد درسی به دانشجویان میدهم و آنها ترجمه میکنند اما خودم هیچ وقت چنین کاری نکردهام. دلیل خاصی ندارد؛ فکر می کنم تا به حال انگیزه و دلیل قانع کنندهای برای این کار نداشتهام.
با فرهنگ روسی بسیار آشنا هستید، میشود خواهش کنم در مورد یک نمونه از رسوم یا اعتقادات روسی که مشابه فرهنگ ایرانی است و نمونهای متفاوت از آن صحبت بفرمایید؟
روسیه به لحاظ جغرافیایی سرزمینی آسیایی-اروپایی است. فرهنگش هم منعکس کنندهی ویژگیهای آسیایی و اروپایی است. به نظرم در یک قضاوت کلی میتوان گفت نگاه معنوی یک روس تحصیل کرده از طبقهی متوسط به زندگی و جهان پیرامونش او را در مقایسه با یک فرد با همین مشخصات از اروپای غربی به ایرانیها نزدیکتر می کند. این ویژگی از تاثیر عمیق میراث مسیحیت ارتدکسی بر این ملت حتی در قرن 21 میلادی حکایت دارد. یکی از تفاوتهای عمدهی فرهنگی بین ما و روسها این است که هویت ملی - مذهبی ما ایرانیهای مسلمان دو خاستگاه متفاوت دارد (ایران قبل از اسلام و تشیع) اما هویت ملی - مذهبی روسها کاملاً یک پارچه و متحد است. که همین موضوع باعث تفاوتهای بسیاری بین ایرانیها و روسهای معاصر میشود.
کتاب مورد علاقه شما چیست؟ آیا کتابی بوده که زندگیتان را متغیر کرده باشد؟ اگر بلی چه کتابی و چگونه اثری داشته؟
خیلی سخته از یک کتاب مشخص اسم ببرم فکر میکنم همهی ما در دورههای مختلف زندگی با کتابهایی برخورد میکنیم که تأثیر عمیقی بر ما میگذارند من کتاب خواندن را، مثل بسیاری از هم نسلانم که بچهی انقلاب هستند، با آثار صمد بهرنگی شروع کردم و در دوران نوجوانی کتابهای آل احمد و شریعتی را با لذت میخواندم. مطمئنم این نویسندگان در شکلگیری شخصیت و نگاه من به زندگی بسیار نقش داشتهاند اما در مقطعی از زندگیام به نقد جدی افکار آنها پرداختهام و آگاهانه از آن ایدهها فاصله گرفتهام اما فکر میکنم یکی از تاثیرگذارترین اثار در زندگی من از نوجوانی تا حالا اشعار و دیگاه فلسفی مولانا بوده.
به عنوان خواننده کتاب چاپی، الکترونیکی و یا صوتی را ترجیح میدهید؟ به عنوان نویسنده چطور؟
برای خواندن خیلی وقته نسخههای پیدیاف را ترجیح میدهم چون میتوانم از رنگهای مختلف برای مشخص کردن جاهای مهم استفاده کنم و روی همان نسخه یادداشت بگذارم تا در حین نوشتن به راحتی و با سرعت یادداشتها را پیدا کنم. در مورد آثار غیر علمی ترجیح میدم از کتابهای صوتی استفاده کنم که هم تنوعی باشد و هم استراحتی برای چشم و گردن.
بهترین و بدترین نصیحتی که به شما شده یا در جایی خواندهاید چه بوده؟
فکر می کنم بهترین نصیحتی که تا به حال شنیدهام چیزی مثل این جمله بوده که «هیچوقت فکر نکن برای رسیدن به خواسته هات دیره و وقتی نمونده» دوست ندارم وقتی دیگران برای آرزوها و خواستهها محدودیت زمانی قایل میشوند مثلاً اگر کسی در سن 50 سالگی تصمیم بگیرد ادامهی تحصیل بدهد یا رقص باله را شروع کند احتمالاً مورد تمسخر یا انتقاد اطرافیانی قرار خواهد گرفت که پنجاه سالگی را برای شروع تحصیل دانشگاهی یا هنر رقص دیر تلقی می کنند. قطعاً من چنین فردی را تشویق میکنم و حتی از تصمیمش انرژی میگیرم. و از نظر من بدترین نصیحت چیزی ست مثل این جمله که «بنشین و زندگیات رو بکن» گویی چارچوبهای مشخصی برای زندگی وجود داره که توسط ملاکهای غالب در جامعه تعیین میشه و فرد باید خودش و زندگیاش را با آن معیارها تطبیق دهد. این نگاه به نظرم بسیار انرژیگیر و محافظهکارانه ست با روحیات من اصلاً سازگار نیست.
آیا در حال حاضر کتابی برای خواندن در دست دارید؟ اگر بلی، چه کتابی؟ به عنوان نویسنده چطور، کاری در دست تهیه دارید؟
این روزها کتابهای دکتر علی میرسپاسی در مورد جریان روشنفکری در ایران معاصر را میخوانم و امیدوارم بتوانم جواب چند سوال را پیدا کنم که برای کار نوشتن مقالهای در زمینهی سینمای ایران نیاز دارم.
علاقمندان در داخل و خارج از ایران چگونه میتوانند کتابهای شما را تهیه کنند؟
فکر می کنم بهترین راه برای تهیهی ترجمههای من در داخل کشور تماس با نشر مرکز، افراز و کتابفروشیهای شهر کتاب باشه در خارج از کشور هم از طریق آمازون میشه کارها رو خردید.
میتوانید خود را با سه کلمه توصیف کنید؟
بله، فکر می کنم سه کلمهی دانشجو – معلم – مادر در این مقطع از زندگی برای توصیف من مناسبه. منظورم از ویژگی مادرانه البته به رابطهام با فرزندم محدود نمیشه، بلکه مفهومی گسترده تره. فکر میکنم در رابطه با دانشجویانم، بعضی دوستان و محیط اطرافم خیلی اوقات نگاهم مادرانه است.
خب دوران عجیبی را داریم تجربه میکنیم. دوران قرنطینه، یک جور حصر خانگی عمومی. چطور با این زمان و مشکلات خاص خودش کنار میایید؟ روزتان را چگونه میگذرانید؟
خب قبل از قرنطینه من بیشتر وقتم در دفتر کارم میگذشت بنابراین راستش قرنطینهی خانگی هنوز برای من مشکلات زیادی بوجود نیاورده، مثلاً هنوز حوصلهام از نشستن در خانه سر نرفته ( البته اگر دردسرهای وقت گیر مربوط به رعایت مسایل بهداشتی را کنار بگذاریم). این روزها در کنار انجام کارهای معمول اداری که قبل از قرنطینه هم همیشه از طریق ایمیل انجام می شد، مثل بقیهی همکاران تدریس به صورت آنلاین رو تجربه میکنم که به نظرم در نوع خودش جالبه. در کنار آن، خانه نشینی در این هفتهها فرصت و امکان بیشتری برای مطالعه به من داده که خیلی خوشاینده. در اوقات فراغت هم فیلم میبینم و به موسیقی گوش میکنم و البته آشپزی و شیرینیپزی هم در نوع خودش سرگرم کننده و لذت بخشه.
فکر میکنید با پایان این دوره آیا برمیگردیم سر جای قبلی خودمان؟ یا تغییر میکنیم؟
فکر می کنم حتی اگه ابتلا به این ویروس رو تجربه نکنیم حتماً تغییرات قابل ملاحظهای رو در دوران بعد از کرونا شاهد خواهیم بود. وضعیت شغلی و اقتصادی ما تحت تاثیر قرار میگیره، تغییرات سیاسی مهمی در بسیاری جوامع اتفاق میافته که طبیعتاً به طور غیر مستقیم بر تمام ابعاد زندگی اجتماعی مردم اثر میذاره و مسلماً به حنبههای شخصی و خانوادگی ما هم کشیده خواهد شد. فکر میکنم باید منتظر چیزی مثل دوران بعد از جنگ جهانی دوم بود منتها در ابعاد بسیار کوچک تر؛ یعنی وقتی که ملتها بر اثر عاملی غیر قابل کنترل برای مدتی دچار ترس و اضطراب میشوند و بالاخره از آن مرحله سخت عبور میکنند و به بازنگری زندگی خود در قبل از آن بحران میپردازند. فکر میکنم باید منتظر تاثیرات مثبت (و در مواردی منفی) ناشی از این دوران اپیدمی بر ملتها باشیم.
ممنون از وقتی که در اختیار من گذاشتید تا خوانندگانتان با شما بیشتر آشنا شوند
لینکهای مربوط
پرسه در کوچه پس کوچه های هنر - مژگان صمدی
لینک دیگر گفتگوها در قرنطینه
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.