نقش سختی در جلوه بخشیدن به خوشی را منکر نیستم، ولی بیشتر باور دارم که سختی موثرترین معجون برای قبول مرگ است. چرا که بد مرگ را به ما آموخته اند: جز وحشت از پذیرش آن و حق زجه زدن پس از حضورش را یادمان نداده اند. پس خود مجبورم که از پایه بیاموزمش
گاه بی دلیل از مرگ می گریزم حتی هنگامی که با قدم های پرتردید به سویش می شتابم. گاه غرقاب عدم می خوانمش حتی وقتی که مایه تسکین است. جذبه انکارناپذیرش هر عصیانی برعلیه خود را عاقبت در قالب تسلیم می گنجاند ولی باز هم سودازده انکارش می کنم. هیج قدرتی بر او راجح نیست، ولی به میمنت حضورش آذین نمی بندم
نه! وجود مرگ هیچ ملولم نمی کند ولی کنجکاوی در تجربه مرگ را خیلی هم گستاخانه نمی دانم
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.