شوق سفرداشتی
و شاید
این بود که صدای
ترک خوردن بلور تمنایم را نشنیدی
شاید هم فراموش کردی که رد پای حضورت
بر موم وجودم نقشی جاوید بسته
شاید این بود که آغوشت را
شاید این بود که آغوشت را
زود به روی حس حزینی
که پشت لبخندی مات مستور بود
بستی
عجولانه بدرودی گفتی و رفتی
...
که پشت لبخندی مات مستور بود
بستی
عجولانه بدرودی گفتی و رفتی
...
ناگهان از حس امنیت تهی شدم
و از آرزوی به سلامت برگشتنت اشباع
و از آرزوی به سلامت برگشتنت اشباع
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.