Pages

Wednesday, 22 July 2020

قصه‌ای با غین



قصه‌ای با غین اسم متنی از من هست که از طریق لینک زیر قابل دسترسی است


...هنوز هوا تاریک بود. باران با خشم بر شیشه می‌کوفت و اصرار داشت تا راهی برای ورود به داخل بیابد. نمی‌دانم از چه هراس داشت یا به چه دردی دچار بود که  فکر می‌کرد درون این آپارتمان نمور و تاریک مکان مناسبی برای پناه گرفتن است. اگر جای باران بودم اصلا به زمین نمی‌ریختم وقتی سیر آفاق بر گرده‌ی ابر گزینه‌ی دیگرم بود

متن کامل را در لینک زیر بخوانید 






© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.