چشمان را بست تا حضور #او بر چشم دل نشیند و شیرین آوایش رخصت یابد تا در ژرفای روح نفوذ کند
چو فرهاد کوهشکن پشت سر و قدم به قدم راهی شود دیگر چه باک
در نقطهی کور رحمت پروردگار ایستاده باشی یا نه فرقی نمیکند؛ بغل بغل آشفتگی توشهی راه داشته باشی یا نه؛ بید تردید به تختهی جسارتت زده باشد یا نه انگار نه انگار
نه فریفتگی ساقهی پیوندخورده به شاخهای که از جنس او نیست بیهویتی است و نه تعلق غیرمجاز هرزگی
نه! امروز از تنهایی و تیرگی راه پیش رو هیچ باکی نیست
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.