Pages

Friday, 1 February 2019

تَرَک

 دیو تنهایی فشار پنجه‌هایش را بر گلویم تنگ‌تر کرد و قهقهه‌ای سرداد. برای لحظه‌ای نگاهم به چشمان قهوه‌ای گرگی که تصور می‌کرد شکار را یاد نگرفته و گوشه‌ای دست و پا زدنم را به نظاره نشسته بود  گره خورد. به تقلا نیم-نفسی کشیدم. نگاه کوتاه و تلخش را به عمق چشمانم قلاب کرد و درست در لحظه‌ای که فکر می‌کردم به دادم می‌رسد، راهش را کج کرد و در سکوتی خشک  ترکم کرد. من ماندم و پنجه‌های دیوی که در گلوگاه من به اعتکاف فرو می‌رفت 

#Shahireh_Sangrezeh
© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.