Masta the girl who love to #dance
Report to be reviewed and removed.
خسته و افسرده از خواب بیدار شدم. عجب دلم گرفته. معمولا وقتی چنین میشوم فقط میتوانم بنویسم. دفتر و خودکارم را برداشتم و به حیاط رفتم. بعد از دو سه هفته هوای حسابی گرم و خشک، امروز کمی خنک شده و آسمان ابری است. توی تاب سه نفرهی گوشهی حیاط نشستم و قلم را بر کاغذ گذاشتم
از گوشهی چشم پروانهی سفیدی را دیدم که روی شمعدانی نزدیکم نشست. سرم را آرام به طرف او چرخاندم. پروانه پرید و روی برگی دیگر نشست. بالهایش را چند بار باز و بسته کرد، مکثی کرد و باز جایش را تغییر داد. با تماشای رقصش لبخندی برلبانم نشست سرم را پایین انداختم و عنوان داستان را در دفتر نوشتم: دختری که شیفتهی رقص است
معمولا اسم داستان با تمام شدن آن به ذهنم میاید. اینبار ولی گمانم باید چیزی را می نوشتم که عنوان گویای آن بود. تصمیم گرفتم نامی برای دختر داستان انتخاب کنم. اسمی که با "م" شروع شود. مدتی به اسامی مختلف فکر کردم و نهایتا وقتی دوباره به بال های سفید پروانه چشم دوختم اسمی به ذهنم رسید. روی دفتر نوشتم: مستا دختری که شیفتهی رقص است. به اتاق رفتم و معنی مستا را در اینترنت جستجو کردم
مستا نام رودی به طول 445 کیلومتر در روسیه که به دریاچه ایلمن میریزد. عالی بود از این بهتر نمیشد. به شکوه رود و پیچ و خم مسیری که طی میکرد تا به دریاچه بپیوندد فکر کردم. عنوان داستان مشخص شده بود. ناگهان چشمم به نوشتهی پایین صفحه افتاد
چنانچه، معنی واژه بالا (برگرفته از دانشنامه ویکی پدیا)، نادرست یا مخالف قوانین جمهوری اسلامی ایران است، خواهشمند است گزارش دهید تا بررسی و حذف گردد => [گزارش
خودکار را در دست گرفتم و خود داستان نیز اینگونه نوشته شد: #داستانک
مستا دختری که شیفتهی #رقص است
گزارش دهید تا بررسی و حذف گردد
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.