حضور دوستان و هم دوره اى هاى كوار خاطرات فراموش شده اى را جان دوباره بخشيده.
يادمه اون موقع كلاس ها در طبقه دوم ساختمان دانشكده برقرار ميشد. يكى از پسرهايى كه گمونم از شيراز براى شركت در كلاس ها ميامدند به دليل استفاده از صندلى چرخدار قادر به حضور در كلاس نبودند. ايشون ميامدند تا پاى پله ها بعد منتظر مى ماندند تا از بچه ها كسى پيداش شود و كمك بياورد و چندتايى كمك كنند تا ايشان هم بتواند به طبقه دوم و محل برقرارى كلاس ها برسند. بعدا كه به انگلستان آمدم تازه متوجه شدم چقدر همه ما بى أنصاف بوديم. به خاطر نمي آورم كسى به عدم امكاناتى چون آسانسور اعتراض كرده باشد. مسئولين دانشگاه هم چشمشان را بروى اين قضيه بسته بودند. در انگليس ياد گرفتم به چيزى كه ما آنرا ناتوانى جسمى أفراد مى خوانديم به چشم ناتوانى ساختمان و مكان هاى عمومى نگاه مى كنند. نه حس ترحم دارند به شخص و نه مكان هاى عمومى كه نياز معلولين را در نظر نمى گيرد را تحمل مى كنند. اميدوارم أفراد در ايران هم به اين مرحله از احترام به مقام إنسانى و مسئوليت پذيرى رسيده باشند .
#شهيره_سنگريزه
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.