کی خسرو بعد از چند بار جنگیدن با تورانیان و چندین پیروزی بدون دست یابی به افراسیاب سپاه را به گستهم می سپارد و خود به سمت ایران روانه می شود
ببلخ اندرون بود یک ماه شاه
سر ماه بر بلخ بگزید راه
بهر شهر در نامور مهتری
بماندی سرافراز بالشکری
ببستند آذین به بیراه و راه
بجایی که بگذشت شاه و سپاه
+++
بشهر اندرون هرک درویش بود
وگر سازش از کوشش خویش بود
درم داد مر هر یکی را ز گنج
پراگنده شد بدره پنجاه و پنج
سر هفته را کرد آهنگ ری
سوی پارس نزدیک کاوس کی
دو هفته بری نیز بخشید و خورد
سیم هفته آهنگ بغداد کرد
+++
ببستند آذین بشهر وبه راه
همه برزن و کوی و بازارگاه
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان هر شهر وکنداوران
همه راه و بی راه گنبد زده
جهان شد چو دیبا بزر آزده
همه مشک با گوهر آمیختند
ز گنبد بسرها فرو ریختند
کی خسرو بالاخره به قرارگاه کی کاوس می رسد. کی کاوس به بدرقه او میاد و نردیکی های نیشابور بهم می رسند
چو بیرون شد از شهر کاوس کی
ابا نامداران فرخنده پی
سوی طالقان آمد و مرو رود
جهان بود پربانگ و آوای رود
و زآن پس براه نشاپور شاه
بدیدند مر یکدگر را براه
نیا را چو دید از کران شاه نو
برانگیخت آن باره تندرو
بروبرنیا برگرفت آفرین
ستایش سزای جهان آفرین
کی خسرو از بزرگی کی کاووس می گوید و او هم همه خوبی ها را به خود کی خسرو نسبت می دهد
همی گفت بی تو مبادا جهان
نه تخت بزرگی نه تاج مهان
که خورشید چون تو ندیدست شاه
نه جوشن نه اسب و نه تخت و کلاه
+++
سیاوش گرش روز باز آمدی
بفر تو او رانیاز آمدی
بدو گفت شاه این زبخت تو بود
برومند شاخ درخت تو بود
زبرجد بیاورد و یاقوت و زر
همی ریخت بر تارک شاه بر
بدین گونه تا تخت گوهرنگار
بشد پایه ها ناپدید از نثار
یک هفته به مناسبت ورود کی خسرو در دربار کی کاووس جشن بود. کی خسرو ماجراهایی که در دریا برایش اتفاق افتاده تعریف می کند. بعد از آن کی کاوس با کی خسرو تنها با مشاور می نشینند و صحبت از افراسیاب و خطر احتمالی برگشت او با سپاه تازه نفس به گنگ دژ می کنند
بیک هفته ز ایوان کاوس کی
همی موج برخاست از جام می
بهشتم در گنج بگشاد شاه
همی ساخت آن رنج راپایگاه
بزرگان که بودند بااوبهم
برزم و ببزم وبشادی و غم
باندازه شان خلعت آراستند
زگنج آنچ پرمای هتر خواستند
+++
وزآن پس نشستند بی انجمن
نیا و جهانجوی با رای زن
چنین گفت خسرو بکاوس شاه
جز از کردگار ازکه جوییم راه
بیابان و یک ساله دریا و کوه
برفتیم با داغ دل یک گروه
بهامون و کوه و بدریای آب
نشانی ندیدیم ز افراسیاب
گرو یک زمان اندر آید بگنگ
سپاه آرد از هر سویی بیدرنگ
همه رنج و سختی بپیش اندرست
اگر چندمان دادگر یاورست
کی کاوس پیشنهاد می دهد تا دست به درگاه پرودرگار بلند کنند و از اوکمک بخواهند تا بر افراسیاب پیروز بشوند
نیا چون شنید از نبیره سخن
یکی پند پیرانه افگند بن
بدو گفت ما همچنین بردو اسب
بتازیم تا خان آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنانچون بودمرد یزدان پرست
ابا باژ با کردگار جهان
بدو برکنیم آفرین نهان
بباشیم بر پیش آتش بپای
مگر پاک یزدان بود رهنمای
بجایی که او دارد آرامگاه
نماید نماینده داد راه
برین باژ گشتند هر دو یکی
نگردیدیک تن ز راه اندکی
نشستند با باژ هر دو براسب
دوان تا سوی خان آذرگشسب
پراز بیم دل یک بیک پرامید
برفتند با جامه های سپید
چو آتش بدیدند گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
بدان جایگه زار و گریان دو شاه
ببودند بادرد و فریاد خواه
جها نآفرین را همی خواندند
بدان موبدان گوهر افشاندند
چو خسرو بب مژه رخ بشست
برافشاند دینار بر زند و است
بیک هفته بر پیش یزدان بدند
مپندار کتش پرستان بدند
که آتش بدان گاه محراب بود
پرستنده را دیده پرآب بود
اگر چند اندیشه گردد دراز
هم از پاک یزدان نه ای بی نیاز
بیک ماه در آذرابادگان
ببودند شاهان و آزادگان
حال بعد از دعا به درگاه پروردگار چه ماجرایی رخ می دهد می ماند برای جلسه بعدی
لغاتی که آموختیم
آزده = از واژه آژدن به معنای گل دوزی برجسته پارچه
باژ = نیایشی را که آهسته و بزمزمه خوانند
ابیاتی که خیلی دوست داشتم
بیک هفته ز ایوان کاوس کی
همی موج برخاست از جام می
موج بر خواستن از جام می را میشود چندجور تفسیر کرد: اشاره به انبوهی میزان می مصرف شده می تواند باشد، جام ها پی که پی در پی پرمی شدند و موج در جام تفسیر حالت شرابی است که در جام ریخته می شده و هم اینکه جام های شراب را بهم زدن (مثلا به نشان به سلامتی یا نوش) حالت موج را در آنها پدید آوردن
اگر چند اندیشه گردد دراز
هم از پاک یزدان نه ای بی نیاز
بیک هفته بر پیش یزدان بدند
مپندار کتش پرستان بدند
که آتش بدان گاه محراب بود
پرستنده را دیده پرآب بود
آیین ها
بدیوار دیبا برآویختند
ز بر زعفران و درم ریختند
گنج بخشیدن به درویشی که دنبال تلاش و کوشش است
زیر پای شاه یاقوت و زر ریختن
شجره نامه
افراسیاب نوه فریدون
پشنگ پسر شیده پسر افراسیاب
افراسیاب نوه فریدون
پشنگ پسر شیده پسر افراسیاب
قسمت های پیشین
ص 897 ازان پس چنان بد که افراسیاب
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.