به آخرین باقی مانده های مشتی توت و آلبالو خشکه ی "مادربزرگ-پز" ته جیبم می رسم. حالا دیگر محتویات جیبم تنقلات نبود، روایتی بود که به انتها می رسید. آلبالو و توت سفرای آفتاب بودند و شاهدانی برای آنچه ممکن بود و اکنون به من می پیوستند. آهسته، آ ه س ت ه
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.