ماشین به سرعت از جلوی فضای خاکی که از دو طرف با #ساختمان های آجری بلند احاطه شده بود، رد شد. از راننده خواستم کمی به #عقب برگردد تا مجددا #منظره ای را که خیلی سریع از جلوی #چشمم رد شده بود، ببینم. بقیه سرنشینان مطمئن بودند که #خطای دید بوده و تا #کیلومترها جز #خرابه های چند #خانه #روستایی هیچ مکان دیگری در تیررس دیدمان نخواهد بود. با این حال اصرار کردم. حامد که مقیدتر از آن بود تا خواسته مهمانش را نادیده بگیرد، کمی با دنده عقب ماشین را هدایت کرد. دقیقا جلوی همین ساختمان فریاد من بلند شد که اینهاش! با فریاد من ماشین را کناری پارک کرد. همه سرها به طرف شیشه های سمت راست کج شد. و من بالافاصله #دوربین بدست تقریبا تا نیم تنه از شیشه خارج شده تا عکسی از ساختمانی که در قسمت پشتی زمین قرار داشت بگیرم. دیگران که گویا بین توصیف های من از #زیبایی ساختمان و منظرۀ مقابلشان تناقضی می دیدند، فقط پرسیدند که " این #مخروبه چه عکس گرفتن داره؟"
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.