دیگه قصه هاتو گوش نمی کنم
برای شنیدنشون ازت خواهش نمی کنم
دیگه آغوش گرمتو نمی خوام
اصلا دیگه حتی باهات راه نمیام
تقصیر خودم بود که بهت نزدیک شدم
از اول شک داشتم ولی منکر تردیدم شدم
از همه نابینا تر من بودم
از همه دیونه تر من بودم
اون لحظه ای که ازش می ترسیدم اینجاست
دورانی که پر از حس درد و تنهایی هاست
همین خواست تو بود یا چیز دیگه؟
اینا همه بازی بود؟ بازی بودن با همدیگه
برای شنیدنشون ازت خواهش نمی کنم
دیگه آغوش گرمتو نمی خوام
اصلا دیگه حتی باهات راه نمیام
تقصیر خودم بود که بهت نزدیک شدم
از اول شک داشتم ولی منکر تردیدم شدم
از همه نابینا تر من بودم
از همه دیونه تر من بودم
اون لحظه ای که ازش می ترسیدم اینجاست
دورانی که پر از حس درد و تنهایی هاست
همین خواست تو بود یا چیز دیگه؟
اینا همه بازی بود؟ بازی بودن با همدیگه
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.