Pages

Monday, 26 January 2015

شاهنامه خوانی در منچستر 55

افراسیاب، سیاوش را با آغوش باز می پذیرد و بعد از مدتی چنان به او عادت می کند که بدون سیاوش به او خوش نمی گذشت. بازی چوگان افراسیاب و سیاوش را فردوسی چه زیبا به تصویر می کشد

سیاووش برانگیخت اسپ نبرد
چو گوی اندر آمد به پیشش به گرد
بزد هم چنان چون به میدان رسید
بران سان که از چشم شد ناپدید
بفرمود پس شهریار بلند
که گویی به نزد سیاوش برند
سیاوش بران گوی بر داد بوس
برآمد خروشیدن نای و کوس
سیاوش به اسپی دگر برنشست
بیانداخت آن گوی خسرو به دست
ازان پس به چوگان برو کار کرد
چنان شد که با ماه دیدار کرد
ز چوگان او گوی شد ناپدید
تو گفتی سپهرش همی برکشید
+++
چو ترکان به تندی بیاراستند
همی بردن گوی را خواستند
ربودند ایرانیان گوی پیش
بماندند ترکان ز کردار خویش
سیاووش غمی گشت ز ایرانیان
سخن گفت بر پهلوانی زبان
که میدان بازیست گر کارزار
برین گردش و بخشش روزگار
چو میدان سرآید بتابید روی
بدیشان سپارید یک بار گوی
سواران عنانها کشیدند نرم
نکردند زان پس کسی اسپ گرم
یکی گوی ترکان بینداختند
به کردار آتش همی تاختند

 یک سال بدین ترتیب می گذرد، پیران با سیاوش به صحبت می نشیند که اکنون وقت آن رسیده که برای خود همسری انتخاب کنی. ضمن صحبت در مورد دختران اطرافیان و بزرگان ترکان پیشنهاد می دهد که فرنگیس دختر افراسیاب برای او انتخاب بهتری است

به ایران و توران توی شهریار
ز شاهان یکی پرهنر یادگار
بنه دل برین بوم و جایی بساز
چنان چون بود درخور کام و ناز
نبینمت پیوسته ی خون کسی
کجا داردی مهر بر تو بسی
برادر نداری نه خواهر نه زن
چو شاخ گلی بر کنار چمن
یکی زن نگه کن سزاوار خویش
از ایران منه درد و تیمار پیش
+++
فرنگیس مهتر ز خوبان اوی
نبینی به گیتی چنان موی و روی
به بالا ز سرو سهی برترست
ز مشک سیه بر سرش افسرست
هنرها و دانش ز اندازه بیش
خرد را پرستار دارد به پیش
از افراسیاب ار بخواهی رواست
چنو بت به کشمیر و کابل کجاست
شود شاه پرمایه پیوند تو
درفشان شود فر و اورند تو
چو فرمان دهی من بگویم بدوی
بجویم بدین نزد او آبروی

سیاوش هم که از دیدار مجدد ایران و اطرافیانش ناامید شده بود، موافقت می کند و تن به قضا می دهد و از پیران می خواهد که برایش فرنگیس را از افراسیاب خواستگاری کند

اگر آسمانی چنین است رای
مرا با سپهر روان نیست پای
اگر من به ایران نخواهم رسید
نخواهم همی روی کاووس دید
چو دستان که پروردگار منست
تهمتن که روشن بهار منست
چو بهرام و چون زنگه ی شاوران
جزین نامدران کنداوران
چو از روی ایشان بباید برید
به توران همی جای باید گزید
پدر باش و این کدخدایی بساز
مگو این سخن با زمین جز به راز
اگر بخت باشد مرا نیکخواه
همانا دهد ره به پیوند شاه
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
همی برزد اندر میان باد سرد

پیران هم پیشنهاد می دهد که اکنون دیگر در ایران نیستی، اطرافیانت در ایران را به خدا سپردی و گذشتی

بدو گفت پیران که با روزگار
نسازد خرد یافته کارزار
نیابی گذر تو ز گردان سپهر
کزویست آرام و پرخاش و مهر
به ایران اگر دوستان داشتی
به یزدان سپردی و بگذاشتی

پیران به نزد افراسیاب می رود و فرنگیس را برای سیاوش خواستگاری می کند 

ز بهر سیاوش پیامی دراز
رسانم به گوش سپهبد به راز
مرا گفت با شاه ترکان بگوی
که من شاد دل گشتم و نامجوی
بپروردیم چون پدر در کنار
همه شادی آورد بخت تو بار
کنون همچنین کدخدایی بساز
به نیک و بد از تو نیم بی نیاز
پس پرده ی تو یکی دخترست
که ایوان و تخت مرا درخورست
فرنگیس خواند همی مادرش
شود شاد اگر باشم اندر خورش

افراسیاب ابتدا کمی دو دل است و نمی داند که فرزند سیاوش و فرنگیس که از نژاد پادشاهان ایران و توران خواهد بود، طرفدار کدام سرزمین خواهد بود. ولی پیران افراسیاب را آرام می سازد و می گوید با این پیوند هر دو کشور به آرامش خواهند رسید. افراسیاب هم قبول می کند تا دخترش، فرنگیس را به سیاوش دهد

ندانم به توران گراید به مهر
وگر سوی ایران کند پاک چهر
+++
بدو گفت پیران که ای شهریار
دلت را بدین کار غمگین مدار
کسی کز نژاد سیاوش بود
خردمند و بیدار و خامش بود
بگفت ستار هشمر مگرو ایچ
خردگیر و کار سیاوش بسیچ
کزین دو نژاده یکی نامور
برآرد به خورشید تابنده سر
بایران و توران بود شهریار
دو کشور برآساید از کارزار
+++
به پیران چنین گفت پس شهریار
که رای تو بر بد نیاید به کار
به فرمان و رای تو کردم سخن
برو هرچ باید به خوبی بکن

لغاتی که آموختم
 زخم = زدن
سفت = شانه، کتف
مکیس = سخت گیری
مغربل = سوراخ سوراخ
کبست = خنظل، تلخ

ابیاتی که دوست داشتم
به گرسیوز تیغ زن داد مه
که خانه بمال و در آور به زه

نشانی نهادند بر اسپریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس

نشانه دوباره به یک تاختن
مغربل بکرد اندر انداختن

بخوان بر یکی خلعت آراست شاه
از اسپ و ستام و ز تخت و کلاه

همان دست زر جامه ی نابرید
که اندر جهان پیش ازان کس ندید

قسمت های پیشین

ص 372  پیوند کردن سیاوش با افراسیاب
© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.