Photo by Ali
سر کلاس بودم و به توضیحات بن گوش می کردم. وقتی خواستم خودکارم را بردارم و نکته ای را یادداشت کنم نگاهم به دستم افتاد، یکی از ناخن های مصنوعیم افتاده بود. کمی فکر کردم ولی به خاطر نیاوردم که کی و کجا ممکنه افتاده باشد. بهرحال باید اسب وحشی خیال را فعلا یه جورایی مهار می کردم و به کلاس برمیگشتم، به نوشتن ادامه دادم. ولی وقتی سرم را از روی دفترم بلند کردم، نگاهم به ناخن مصنوعی افتاد که از بد روزگار دقیقا وسط کاغذ های برونن، که روی صندلی کنار من نشسته بود، ولو شده بود. آخه چطوری؟ از همه جا هم روی دفتر دستک برونن! باید چکار می کردم؟ اول فکر کردم که به روی خودم نیاورم و به قول معروف خودم را به "کوچه علی چپ" بزنم و وانمود کنم که ماجرا ربطی بمن ندارد. ولی طرح روی ناخن و انگشت بی ناخن من کاملا گویای ماجرا بود. شاید بهتر بود که معذرت می خواستم و ناخن را برمی داشتم؟ کلی با خودم کلنجار رفتم، هرکاری که می کردم باعث شرمندگی بود. بهرحال بعد از کمی سبک و سنگین کردن راهکارهای مختلف در یک حمله گازانبری به سمت ناخن شیرجه رفتم، ناخن را برداشتم و بدون اینکه حرفی بزنم یا به برونن نگاه کنم آنرا داخل کیفم انداختم و چنان ژست "نه خانی آمده و نه خانی رفته" گرفتم که احتمالا برونن ماجرا را خطای دید پنداشته. البته امیدوارم
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.