امروز از روزهای پرکار من است با این وجود لهجه اصفهانی بازیگران در مجموعه تلویزیونی داستان های مجید توجه مرا بخود جلب کرد. به اتاق دیگر و پای تلویزیون رفتم. ماجرا کلاس انشا بود و موضوع در مورد مفیدترین افراد جامعه. مجید برای انشا خود مرده شور را انتخاب کرده بود و ناظم مدرسه که معلم آن روز کلاس بود از این انتخاب عصبانی شد. مطمئن بود که مجید تحت تاثیر کتاب های صادق هدایت انشایش را نوشته. خلاصه این ماجرا تا جایی پیش رفت که قرار شد مجید تنبیه شود. مجید هم از مدرسه فرار کرد. گریه آور است، نه؟ یاد معلم هنر خودم افتادم و سرنوشت قالیچه ای که برای آن کلاس بافته بودم. یا مثلا بافته بودم. بگذریم، خاطره تلخی است. بجای آن می شود ماجرای شازده حمام و توضیحات نویسنده در مورد انشا فواید گاو را مثال آورد
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2014/02/blog-post_23.html
یا نقل قولی ازفرخ لقا هوشمند را خواند: " مدیر مدرسه مان را برای دیدن تئاتر دعوت کردم، با این کار قصد داشتم کمی ابراز ارادت و دوستی کرده باشم، دست بر قضا آن شب من نقش یک دختر لوس و شیک را بازی می کردم. بعد از دیدن تئاتر و بازی من، روزی که به مدرسه رفتم، وقتی وارد کلاس شدم، مدیر مدرسه من را از کلاس بیرون کرد و به بچه ها گفت: می دانید این دختر چه کار می کند و چرا از کلاس بیرونش انداختم، او تئاتر کار می کند"
http://vista.ir/
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2014/02/blog-post_23.html
یا نقل قولی ازفرخ لقا هوشمند را خواند: " مدیر مدرسه مان را برای دیدن تئاتر دعوت کردم، با این کار قصد داشتم کمی ابراز ارادت و دوستی کرده باشم، دست بر قضا آن شب من نقش یک دختر لوس و شیک را بازی می کردم. بعد از دیدن تئاتر و بازی من، روزی که به مدرسه رفتم، وقتی وارد کلاس شدم، مدیر مدرسه من را از کلاس بیرون کرد و به بچه ها گفت: می دانید این دختر چه کار می کند و چرا از کلاس بیرونش انداختم، او تئاتر کار می کند"
http://vista.ir/
اینجاست که باید از دست "نیمچه کدخداهایی" که بجای خدا ایفای نقش می کنند به خدا پناه برد
© All rights reserved
سلام
ReplyDeleteمتاسفاه سرنوشت مردمانی که به زندگی و اساس جامعه خود بی توجه هستند همین است بس!!!
متاسفانه اصلاح می شود
ReplyDeleteطرقبه
:)
ReplyDeleteممنون