دوست داشت خانواده او را هم با خود به مهمانی می بردند ولی مناسبت روضه خوانی بود و رسم بر این بود که فقط خانمها در جلسه حضور داشته باشند. همین علتی/بهانه ای شد تا او در خانه تنها بماند. مادرش موقعیت را توفیقی اجباری خواند و گفت تا برگشت آنها فرصتی مناسب است تا او به مشق هایش بپردازد. ولی به محض اینکه خانواده منزل را ترک کردند بازیگوشی پسرک هم گل کرد و بعد از اینکه با دوچرخه اش در حیاط خانه دوری زد برای بازی با دوقلوها وارد آپارتمان همسایه شد. چیزی به برگشت خانواده نمانده بود که او نیز سرانجام به خانه برگشت، هنوز کتاب هایش را باز نکرده بود که برگشتند. بعد از سلام وعلیکی گفت که خیلی کار کرده و حتی فرصت خرید اقلامی را که از او خواسته بودند را نداشته
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.