Pages

Saturday, 15 February 2014

پسرک بازیگوش

دوست داشت خانواده او را هم با خود به مهمانی می بردند ولی مناسبت روضه خوانی بود و رسم بر این بود که فقط خانمها در جلسه حضور داشته باشند. همین علتی/بهانه ای شد تا او در خانه تنها بماند. مادرش موقعیت را توفیقی اجباری خواند و گفت تا برگشت آنها فرصتی مناسب است تا او به مشق هایش بپردازد. ولی به محض اینکه خانواده منزل را ترک کردند بازیگوشی پسرک هم گل کرد و بعد از اینکه با دوچرخه اش در حیاط خانه دوری زد برای بازی با دوقلوها وارد  آپارتمان همسایه شد. چیزی به برگشت خانواده نمانده بود که او نیز سرانجام به خانه برگشت، هنوز کتاب هایش را باز نکرده بود که برگشتند. بعد از سلام وعلیکی گفت که خیلی کار کرده و حتی فرصت خرید اقلامی را که از او خواسته بودند را نداشته

© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.