می گویند عشق بی بهانه دوست داشتن است
با این تفسیر نه تنها موافق نیستم، بلکه فکر می کنم عشق خود ماهیتی از جنس بهانه دارد: عشق بهانه ای است برای حیات. هر چند بی عشق هم می توان زنده بود ولی با عشق است که زندگی معنی پیدا می کند
نمی شود از عشق و بهانه در یک جمله استفاده کرد و از هوشنگ ابتهاج یادی نکرد
♥♥♥♥♥♥♥
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گر نه، غم نیست
مست از تو، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست
چون «سایه» مرا ز خاک برگیر
وین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گر نه، غم نیست
مست از تو، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست
چون «سایه» مرا ز خاک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.