Pages

Friday, 5 April 2013

روز جنگ

بالاخره امروز آفتاب بر سر ما منت گذاشته و به حیاط خانه مان پا گذاشت. با اینکه هوا کمی سرد بود ولی صبحانه ام را در حیاط خوردم. با پالتو و شال گردن روی تاب نشستم، آفتاب حالم را دگرگون کرد و میل جنگیدن با سرگیجه و ضعفی که در تمام زوایای تنم جا خوش کرده را در من زنده. امروز به جنگ خواهم رفت. یا به نوشداروی فراموشی دست میابم و  یا در این جستجو جان می بازم


© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.