Pages

Wednesday, 30 January 2013

شاید فرهاد عاشق کوه کندن بود

گاهی اوقات شیرین باید از زندگی فرهاد بیرون برود
تا فرهاد بتواند آرامش گم گشته خود را با کندن کوه پیدا بکند

© All rights reserved

The Cyrus cylinder goes to America

Now it's the American's turn to look at this masterpiece:

"The Cyrus Cylinder is a 2600-year old object of modern importance, and a symbol of multi-culturalism, tolerance, diversity, and human rights. However, despite its utmost importance, the Cyrus Cylinder has rarely left its home at the British Museum"

Read more here: http://ihfamerica.com/cyrus-cylinder-tour/

Sunday, 27 January 2013

کتابخانه های بزرگ ایران

کتاب خداوند الموت، حسن صباح (نوشتۀ پل امیر، ترجمۀ ذبیح الله منصوری) را می خواندم، این کتاب کتابخانه های معروف ایران را بدین ترتیب معرفی می کند 
کتابخانۀ مدائن
کتابخانه بزرگ ری
کتابخانۀ بزرگ ساوه
کتابخانه نیشابور

بر طبق نوشته این کتاب قوم عرب اول کتابخانۀ مدائن را نابود می کنند، بعد از آن کتابخانۀ بزرگ ری و سپس کتابخانۀ بزرگ ساوه و بعد از آن کتابخانۀ معتبر شهر نیشابور را آتش می زدند

© All rights reserved

Monday, 21 January 2013

شاهنامه خوانی در منچستر - 11

در این قسمت خواندیم
سخن گفتن فریدون با ایرج در باره کردار سلم و تور
نامه نوشتن فریدون به سلم و تور
رفتن ایرج با نامه پدر نزد برادران
کشتن برادران، ایرج را
آوردن تابوت ایرج به نزد فریدون
+++

 در جلسه پیش بخشش فریدون تخت و تاج پادشاهی و تقسیم کردن جهان بین سه پسرش سلم و تور و ایرج را خواندیم و اعتراض سلم و تور به اینکه ایران زمین به برادر کوچکتر ایرج داده شده بود
ایرج به پدر می گوید که وی مخالفت برادرها را نمی خواهد و راضی است که از پادشاهی ایران زمین دست بشوید و دوستی برادران خود را داشته باشد

چو بستر زخاک و بالین زخشت
درختی چرا باید امروز بکشت
که هر چند چرخ از برش بگذرد
تنش خون خورد بار کین آورد

پدر وی را نهی می کند و می گوید که برادران تو در پی جنگ با تو هستند و تو در پی سور. ولی ایرج می گوید که من بی سپاه پیش یرادرانم می روم و آنها را به درستی هدایت می کنم

بباشیم با یکدگر شادمان
شویم ایمن از دشمن بدگمان

وقتی ایرج به پیش لشگر سلم و تور میرسد در لشکر ولوله ای می افتد و لشکریان ایرج را جانشین برحق پدر می دانند. دو برادر چاره جویی می کنند و سر از بدن ایرج جدا می کنند و سر ایرج را برای پدر می فرستند و یکی به روم و دیگری به ترکستان باز می گردد

که اینست زیبایی شاهنشهی
جز این را مبادا کلاه و مهی
+++
بلشکرگه آمد دلی پر زکین
جگر پر زخون ابروان پرزچین 
+++
سپاه دو کشور چو کردم نگاه
 از اینپس جز او را نخواهند شاه
+++
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سپاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
بخون برادر چه بندی کمر 
چه سوزی دل پیر گشته پدر
+++
زتابوت چون پرنیان برکشید 
بریده سر ایرج آمد پدید
بیفتاد زاسب آفریدون بخاک
سپه سر بسر جامه کردند چاک


قسمت های قبلی
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2012/11/blog-post_6.html


© All rights reserved

Friday, 18 January 2013

A winter-warmer article


Don't know if you had a chance to read this article, but it's good for warming you up in the cold weather.

http://uk.news.yahoo.com/novice-unearths-huge-gold-nugget-down-under-072625717.html

Monday, 14 January 2013

شاهنامه خوانی در منچستر - 10

فریدون پادشاهی خود را به پسر کوچکتر خود ایرج می سپارد و همین امر سلم و تور، دو پسر بزرگتر را می خشماند. این دو پسر فرستاده ای به پیش فریدون می گمارند، و خشم خود را اعلام می دارند. فریدون می گوید که این تصمیم وی راحت نبوده و از روی تدبیر و توسل به علم ستاره شناسی گرفته شده

ایرج هم به پدر می گوید که من نزد برادرانم میروم و می گویم که

به بیهوده از شهریاران زمین
مدارید خشم و مدارید کین 
+++
بدو گفت شاه خردمند پور
برادر همی رزم جوید تو سور
مرا این سخن یاد باید گرفت
ز مه روشنایی نیاید شگفت
ز تو پر خرد پاسخ ایدون سزد 
دلت مهر پیوند ایشان گزید
+++
ز درد دل اکنون یکی نامه من
نویسم فرستم بدان انجمن
مگر باز بینم ترا تن درست 
که روشن روانم به دیدار تست



کلماتی که آموختم
 کبست = گیاهی زهرآگین
سکالش = اندیشیدن
هیونی = فرستاده، نامه رسان
انباز = جفت

داستان تا بدین جا
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2012/11/blog-post_6.html

© All rights reserved

Monday, 7 January 2013

شاهنامه خوانی در منچستر - 9

فریدون سه پسر از دو خواهر ماه روی (ارنواز و شهرزاد) که در دربار ضحاک زندانی بودند، داشت که آنها بزرگ شدند و فریدون کسی را به دربار پادشاه یمن به خواستگاری از سه دختر پادشاه یمن فرستاد. او هم از فریدون تقاضا کرد که پسرانش را به نزد وی بفرستد تا پادشاه یمن با آنها نشستی داشته باشد 
  فریدون سه پسر سلم و تور و ایرج را به نزد پادشاه یمن می فرستد
پادشاه یمن در ابتدا از اینکه پسری ندارد دلگیر است و از اینکه مجبور به ترک دخترانش است افوس می خورد 

بد از من که هرگز مبادم میان
که ماده شد از تخم نره کیان
به اختر کس آن دان که دخترش نیست
چو دختر بود روشن اخترش نیست
+++
چو فرزند را باشد آئین و فر
گرامی به دل بر چه ماده چه نر

 بناچار دختران را به پسران فریدون می دهد و دنیا بین این سه پسر تقسیم می گردد. سلم قسمت روم و خاور، تور قسمت توران زمین یعنی قسمت ترکان و چین و ایرج هم بر ایران فرمانروایی می کند


نهفته چو بیرون کشید از نهان
به سه بخش کرد آفریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سیم دشت گردان و ایران زمین


لغاتی که آموخته ایم
تَذَرو = قرقاول
هیونان = پیک، نامه رسان، فرستاده
شرزه = نیر.مند، خشمگین

قسمت های پیشین
http://sharp-pencils.blogspot.co.uk/2012/11/blog-post_6.html


© All rights reserved