Pages

Sunday, 18 November 2012

یک بار کمه، دوبار غمه

بچه که بود هر وقت کارتون پینوکیو را می دید، از ساده لوحی این عروسک چوبی که همیشه گول روباه مکار و گربه نره را می خورد، لجش می گرفت. حالا که بزرگ شده می بیند که در فریفته شدن از پینوکیو هم بدتر است. راحت اعتماد می کند و باز هم همان داستان پشت خالی شدن ها و زمین خوردن ها! باز تا کی بتواند خودش را دوباره پیدا کند و تکه های خرد شده اعتماد را با جاروی زمان و خاک انداز بخشش جمع. البته نه اینکه از گذشته چیزی نیاموخته باشد، نه! ولی به دادن شانس دوباره اعتقاد دارد. شاید هم عیب کارش در همین جاست


© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.