نمی شناختمش ولی وقتی شنیدم به مادرش، که به چه بدبختی خودش را به ترکیه رسانده بود تا ویزای انگلستان را بگیرد، ویزا ندادند خیلی دلم براش سوخت. طفلک دیگر چیزی به تاریخ زایمانش نمانده. ترسش را دقیقا درک می کنم. منهم تجربه زایمان بدون داشتن پشت گرمی خانواده، کمک دست یا حداقل کسی که مایه دلگرمی و اطمینان باشد، را داشته ام البته این خود ماجرایی است نوشتنی، ولی بماند برای فرصتی دیگر. باری با خودم فکر می کردم که چرا هر وقت روابط سیاسی بین کشورها بهم می خورد این مردم عادی هستند که باید تقاص آنرا پس بدهند. چرا یک فرد عادی نمی تواند مادرش را برای زایمان اولین فرزندش کنارش داشته باشد چراکه فلان سیاستمدار چنین و چنان گفته در حالیکه هیئت 120 نفرۀ دولت همان کشور با لشکر عریض و طویل همراهان و خدام به راحتی به کشورهای تحریم کننده سفر می کنند و تحت مراقبت ویژه هم قرار می گیرد
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.