Pages

Wednesday, 3 October 2012

به شوشتر زدند گردن مسگری

 نمی شناختمش ولی وقتی شنیدم به مادرش، که به چه بدبختی خودش را به ترکیه رسانده بود تا ویزای انگلستان را بگیرد، ویزا ندادند خیلی دلم براش سوخت. طفلک دیگر چیزی به تاریخ زایمانش نمانده. ترسش را دقیقا درک می کنم. منهم تجربه  زایمان  بدون داشتن پشت گرمی خانواده، کمک دست یا حداقل کسی که مایه دلگرمی و اطمینان باشد، را داشته ام البته این خود ماجرایی است نوشتنی، ولی بماند برای فرصتی دیگر. باری با خودم فکر می کردم که چرا هر وقت روابط سیاسی بین کشورها بهم می خورد این مردم عادی هستند که باید تقاص آنرا پس بدهند. چرا یک فرد عادی نمی تواند مادرش را برای زایمان اولین فرزندش کنارش داشته باشد چراکه فلان سیاستمدار چنین و چنان  گفته در حالیکه هیئت 120 نفرۀ دولت همان کشور با لشکر عریض و طویل همراهان و خدام به راحتی به کشورهای تحریم کننده  سفر می کنند و تحت مراقبت ویژه هم قرار می گیرد





© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.