Pages

Wednesday, 12 September 2012

Hell broke loose


یادمه اون وقتا که مشغول گذراندن دوران دکترام بودم روزی با پروفسور موریس (یکی از استادام) درددل می کردم که نمی دونم چرا مدتیه که همش بدبیاری میارم. هر کاری که ممکنه جایی گیر کنه، نه تنها گیر میکنه که درجا جوش میخوره و هر مشکلی که ممکنه جلوی پام سبز بشه، نه تنها سبز میشه که به گل هم میشینه. در جواب گفت
Be prepared
در این صورت آماده باش

منم از اون موقع سعی میکنم که برای بدبیاری های معمول آماده باشم. و معمولا اگه همه چیز خوب پیش بره شگفت زده میشم. معلومه که به تئوری مثبت گرایی ایمانی ندارم، در واقع از قانون جذب خیلی وقته که مایوس گذر کردم. البته این خود داستانی دیگر است. بگذاریمش برای وقتی دیگر

با همه این آمادگی ها، بازم  از اتفاقاتی که از دیروز بعد از ظهر شروع شده و همچنان ادامه داره انگشت حیرت بر دهان گرفتم
این اتفاقات هم چیزی نبوده غیر از بدبیاری های بدون وقفه و دردسرهای عجیب. به قول انگلیسی ها

Hell broke loose
هر چی کار و گرفتاریه با هم به سرم ریخته

امروز خسته از بی خوابی شب قبل، یک روز جنون آمیز غرق در گره های کور پیش رومه. گمونم باید تمام روز با دست و دندون گره باز کنم. شاید برای همینه که اول صبح خودم رو با نوشتن سرگرم کردم. کاش همه کارها از جنس مرکب بود قلم و صفحه کلید و کامپیوتر


© All rights reserved

No comments:

Post a Comment

Note: only a member of this blog may post a comment.