هیچ وقت نفهمید که چرا کودکی که هر روز برایش آب و دانه می گذاشت ناگهان سنگی را به سمت او پرتاب کرد. سوزش محل زخم پشت کتفش مدتها طول کشید تا به درد مزمنی مبدل شد
چرک، خون و التهاب حاد با پادزهر زمان ظاهرا چون آتش فشانی خاموش از فوران باز ایستاد ولی احساس خواب رفتگی که از همان لحظه اول در بال راستش زاییده شد و کثرت درد کتف تا مدتها حضورش را نهان نگه داشته بود اکنون با شدت بیشتری بی حسیش را بروز می داد تا جایی که کم کم توان پروازش را از بین می برد
زیر بارش بارانی ریز بر تنه درختی تکیه داده بود و به هم نوعان خود که بر بلندای شاخه ها به انتظار پایان بارش نشسته بودند نگاهی انداخت
چرک، خون و التهاب حاد با پادزهر زمان ظاهرا چون آتش فشانی خاموش از فوران باز ایستاد ولی احساس خواب رفتگی که از همان لحظه اول در بال راستش زاییده شد و کثرت درد کتف تا مدتها حضورش را نهان نگه داشته بود اکنون با شدت بیشتری بی حسیش را بروز می داد تا جایی که کم کم توان پروازش را از بین می برد
زیر بارش بارانی ریز بر تنه درختی تکیه داده بود و به هم نوعان خود که بر بلندای شاخه ها به انتظار پایان بارش نشسته بودند نگاهی انداخت
با خود می اندیشید که شاید تقاص لذت دانه هایی را که از دست کودک خورده پس می دهد
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.