امروز یکی از ماهی های عاشقمان مرد. داستان ماهی های شیرین و فرهاد را قبلا
اینجا نوشتم
دیروز عصر آخرین باری بود که دیدمش، مثل همیشه پرجنب و جوش بود و بالای آب میامد تا غذا برایش بریزم! امروز روی چوبهای کف پوش اتاق پیدایش کردم. زمانی بین دیروز عصر و امروز ظهر از آکواریوم بیرون پریده، برای سومش و آخرین بار. دلم برای دوستش که تنها مونده می سوزه
دیروز عصر آخرین باری بود که دیدمش، مثل همیشه پرجنب و جوش بود و بالای آب میامد تا غذا برایش بریزم! امروز روی چوبهای کف پوش اتاق پیدایش کردم. زمانی بین دیروز عصر و امروز ظهر از آکواریوم بیرون پریده، برای سومش و آخرین بار. دلم برای دوستش که تنها مونده می سوزه
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.