گفت: هیچ می دانی که چندی است که هیچ ترا دوست ندارم
گفتم: آری
گفت: محال است، چرا که دم برنزدم
گفتم: هیچ می دانی که احساس من به تو چند برابر همه احساس تو به من است
گفت: آری
گفتم: چندی است که می دانم چند برابر هیچ، هیچ است
____
در حال رانندگی در باران زمستانه
منچستر
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.