پست جدید نازی کاویانی رو می خواندم. یه دعوت بود برای نوشتن یک داستان کوتاه (حداکثر در 350 کلمه) با استفاده از چند کلمه پیشنهادی. داستان های جالبی ضمیمه پست شده بود. هر کدوم هم حس و حال خودش رو داشت. یشنهاد می کنم که بخونین و اگه دوست داشتین داستانتون رو اضافه کنید
باری، این داستان منه که اونجا نوشتم. کلمات رنگی، کلمات پیشنهادی هستند
*******
حتما امروز میاد. میاد. باز زیر سایه قدیمی تری درخت بید پارک کنارم می شینه و میذاره که چایش را با دو حبه قند شیرین کنم. میآد و از من می خواد که شعری را که به یمن بودنش همین امروز گوشه پاکت میوه نوشتم براش بخوانم. میاد تا با لبخند واگیردارش زهر حیات را به شربت مبدل سازه، با یه مشت نان سیرم کنه و با با جرعه ای آب مست. میاد و حدفاصل پنجره تا افق رو با آبی فیروزه ای رنگ میزنه. از گلای قرمز باغچه گلی بر تار موش پیچ میده و مشابه اونو هم به دسته دوچرخه من آویزون میکنه. تیره بخت گرفتار منو به اجبار روشن و آزاد می سازه و من همه توان می شم بطوریکه دیوار بلند مشکلات در مقابل بلندای همتم کوتاه می زنه....افسوس! امروز نیامد. ولی فردا؟ شاید فردا بیاید
© All rights reserved
No comments:
Post a Comment
Note: only a member of this blog may post a comment.