بر فراز سرزمین رویاهای دوردست
بر مرکب قالیچۀ پرندۀ خیال
ناگهان
شنهای نرم بیابان واقعیت
با نوحه های باد منقلع می شوند و با معراجشان
پلکانم را مجبور به بستن می کنند
چون چشمانم را می گشایم
فرسنگها فاصله بینمان را می بینم
و پوستی سوخته از آفتاب جسارت
که در غیاب سایه وجودت، حرارت، نفسی امانش نداده
و ردپای تشنگی که چون ترکهای عمودی بر لبانم خیمه زده
و ستاره هایی که در جای جای پهنه ای مشکی
چون نگین، لباسِِ آسمان را می آرایند
و سرد شبی را نشان می شوند که گرمای آغوشت را کم می آورد
سراب سحرآلود آوایت
در سیاق شتر عاصی دلشوره
در سرایی نزدیک محو می شود
جایی در قلب صحرا چشمه ای از قعر خاک جوشیده
و واحه ای بر مدار آب شکل گرفته
پرندۀ دلتنگی مرتعب و مرتعش
بر برگ آهارخورده نخلی در همان نزدیکی
آشفته نغمه ای می خواند
در این وادی تنهایم
و در این تنهایی با مرور شعرهایت
با تو همراهم
بر مرکب قالیچۀ پرندۀ خیال
ناگهان
شنهای نرم بیابان واقعیت
با نوحه های باد منقلع می شوند و با معراجشان
پلکانم را مجبور به بستن می کنند
چون چشمانم را می گشایم
فرسنگها فاصله بینمان را می بینم
و پوستی سوخته از آفتاب جسارت
که در غیاب سایه وجودت، حرارت، نفسی امانش نداده
و ردپای تشنگی که چون ترکهای عمودی بر لبانم خیمه زده
و ستاره هایی که در جای جای پهنه ای مشکی
چون نگین، لباسِِ آسمان را می آرایند
و سرد شبی را نشان می شوند که گرمای آغوشت را کم می آورد
سراب سحرآلود آوایت
در سیاق شتر عاصی دلشوره
در سرایی نزدیک محو می شود
جایی در قلب صحرا چشمه ای از قعر خاک جوشیده
و واحه ای بر مدار آب شکل گرفته
پرندۀ دلتنگی مرتعب و مرتعش
بر برگ آهارخورده نخلی در همان نزدیکی
آشفته نغمه ای می خواند
در این وادی تنهایم
و در این تنهایی با مرور شعرهایت
با تو همراهم
++++++++++
مرتعب = ترسان
مرتعش = لرزان
سیاق = راندن
منقلع = از بن کنده، برکنده
© All rights reserved
خیلی زیبا بود و با معنایی عمیق بخصوص از این قسمت خوشم اومد
ReplyDeleteچون چشمانم را می گشایم
فرسنگها فاصله بینمان را می بینم
و پوستی سوخته از آفتاب جسارت
خيلي با احساس
ReplyDeleteصادقانه
و تاثير گذار بود
آفرين
ممنون دوستان
ReplyDeleteاز حمایت
همیشگی شما
:)