دیشب در شب موسیقی و شعری در خدمت چند تن ازعزیزان هنرمند و فرهنگ دوستان گرامی بودیم. اشعاربسیار زیبایی که خوانده شد ونتهایی که اساتید موسیقی نواختند همه برایم شنیدی بود. ولی یکی از جالبترین قسمتها حکایتی بود که مطرح شد
گویند که در مجلسی از ملك الشعراي بهار خواسته شد که فی البدیهه با چهار کلمه پیشتهادی: کفش، اره، مویز و آینه یک رباعی بسراید. ایشون هم رباعی زیر را سرودند
چون آينه نور خيز گشتي احسنت
چون اره به خلق تيز گشتي احسنت
در كفش اديبان جهان كردي پا
غوره نشده مويز گشتي احسنت
و لی قبل ازاینکه راوی رباعی را بخواند برای درک بیشتر توانای ملك الشعراي بهار از افراد حاضر خواسته شد که با این کلمات چند جمله بسازند (راوی با چند درجه تخفیف از رباعی به جمله سازی رضایت دادند). جملات بنده از این قرار بود
در آیینه به کفشم نگاه کردم. به مویزی میماند که با اره شیارهای سطحش را تراشیده اند
در آیینه به کفشم نگاه کردم. به مویزی میماند که با اره شیارهای سطحش را تراشیده اند
یکی ازدوستان حاضر در مجلس که گویا به شعر و ادبیات فارسی تسلط کافی داشتند گفتند که جملات من ایشان را به یاد شعری انداخت و بعد این بیت را از صائب تبریزی برایم روی کاغذی نوشتند
بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده دارد کفش من بر هرزه گردی های من
در اینترنت به دنبال اطلاعات بیشتری در مورد این بیت گشتم. به مطلبی برخوردم، از آنجا که آن خود حکایتی بود جالب تصمیم گرفتم که آنرا نیز اضافه کنم
______________________________________________
مطالب زیربه نقل از
صائب تبریزی روزی از یکی جاده های شهر دهلی عبور میکرد. سایلی به نزد وی آمد و چیزی خواست. چون صائب چیزی در بساط نداشت. کفشهای خود را از پا در آورد و به سایل بخشید. چون کفش های صائب فرسوده و غیر قابل استفاده بود، سایل از پذیرفتن آن خودداری کرد. صائب فی البدیهه این بیت را بر کف آن نوشت و به سایل داد و گفت آن را نزد مهاراجه ببر
بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده دارد کفش من بر هرزه گردیهای من
گویند هم اکنون این کفش ها در موزه آثار باستانی دهلی موجود است
بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده دارد کفش من بر هرزه گردیهای من
گویند هم اکنون این کفش ها در موزه آثار باستانی دهلی موجود است
حكايت آموزنده و خوبي بود
ReplyDeleteممنون
ممنون از شما که وقت گذاشتید
ReplyDelete