Pages

Wednesday, 29 June 2022

Ecstasy

با سپاس ویژه از دست‌اندرکاران باشگاه کتابخوانی زیرمجموعه‌ی برنامه شعر و موسیقی برای اختصاص برنامه‌ای به بازگشت. سپاس ویژه از تک‌تک دوستانی که لطف کردند کتاب را خواندند و دربرنامه در مورد تجربه‌ی خوانش بازگشت صحبت کردند.
سمانه عزیزو صدف دوست داشتنی مرسی از مدیریت برنامه و اجرای زیبا.
تجربه‌ای ناب بود، هر کسی از قسمت مورد علاقه خود در کتاب صحبت می‌کرد و از آنچه برداشت او از داستان بود. و من؟ من مست بودم. بودم و نبودم. برای همیشه این تجربه شیرین را در خاطرم نگه خواهم داشت.

Thanks to everyone who attended last night's book club through Zoom. Thanks to everyone in Poetry & Music group for running an event on Bazgasht, (Homecoming). I attended as the writer of the book and met a group of people who read the book. A unique experience that I would cherish forever. Thank you to everyone who attended.


© All rights reserved

No Gain, Pain

The rain pounded on the glass, insisting on finding a way in. Pushing my finger on the cold surface of the glass, I traced the path that it was making on the window. The squeak took me back to my Physics lesson. Mr. Pakdel had a scientific theory for describing each and every event. "The friction pulls the skin out of shape, sliding the finger on the glass causes the skin to spring back to its original shape. The squeak is the audible sound wave created due to these distortions." I wonder how Mr Pakdel would have described the migration phenomenon. The crisis is a reaction equal and opposite to the action of powerful countries' greed. The distortion of wealth from the countries with most of the underground resourses to the "civilized" countries, causing people to move towards something that might resemble life. 

 Dear small drop of rain, how scared or in how much of pain are you that even my dark and damp apartment could be a refuge? if I were you and travelling with the clouds were my other option, I would have never landed down here. Were you, like me, running out of options? Keeping an eye on the clock, I hurriedly drank my second cup of tea, made with the previously used teabag. The clock hand, showing seconds, was dashing around whilst the other hand remaned still. The first amount of money that I save I will buy myself a digital clock. I don't like to constantly be reminded of the unjust division between hands which indicate seconds or hours, insignificant verses important. One runs around like crazy to make sure the other can remain motionless for as long as possible and only shift slightly when it had to. Still the time is announced by hours, the seconds remain unnoticed. Throwing my bag over my left shoulder, I put on my mask and headed out. 

 Breathing rapidly, inhaling the inner layer of my mask and a waft of cinnamon, I tried to ignore his angry tone of voice. 'What do you want from us? Your lot are everywhere!' This was not what I expected in response to my initiating question of "How may I help you?" My manager came out, telling the man not to insult the staff and in an attempt to calm the situation, she also asked me to go to the staff room. I went, wishing I had never come here. But how could I have stayed? Where would I have stayed?

Life seems to happen in the suffocating space between living in fear for my life and looking for a safe place to accept me. I have lost all I had and even gambled my life in order to gain access to a safe place that now I believe safety is a myth. It does not exist. Looking in the mirror as I was washing my hands, I noticed two deep lines on my forehead. The little space between my hairline and the mask was like a plowed piece of land ready for accepting new seeds and new growth. But, at least for now, this forehead can only give rise to distorted thoughts and nightmares. Maybe one day!

 https://iroon.com/irtn/blog/17011/pain-no-gain/ © All rights reserved

Sunday, 26 June 2022

ملاقات با خوانندگان بازگشت




Looking forward to Tuesday when I met some of Bazgasht readers.

علاقمندان به کتاب و کتاب‌خوانی و دوستانی که کتاب بازگشت را خوانده‌اند پس‌فردا (سه‌شنبه 27 ژوئن) در گروه شعر و موسیقی و از طریق زوم در خدمت دوستان خواهم بود.

" *شعر و موسیقی* " از شما عزیزان دعوت می‌نماید بصورت آنلاین در زوم گرد هم آییم.
*باشگاه کتابخوانی*

نام کتاب: *بازگشت* "
نویسنده: " *شهیره شریف* "
اجرا: " *صدف هروی، با حضور خانم نویسنده* "

Uk
‏Time: 18.30
‏Day: Tuesday 28/06/2022

‏Iran
‏Time: 22:00
‏Day: Tuesday 07/04/1401


‏Join Zoom Meeting

‏Meeting ID: 876 2392 9309
‏Passcode: 575308

‏Find your local number: https://us02web.zoom.us/u/kbgtrWxnwd

© All rights reserved

Wednesday, 22 June 2022

I Am an Orange Dot, Performance

Thank you to the staff at Stockport Central Library for their help with running of the event. Thanks also to everyone attended the session.
 
"I Am an Orange Dot", is a monologue by Shahireh Sharif. It refers to a bird's-eye view of a body, in an orange life vest, floating in the ocean.

It was performed on the
20th June 2022, at 4pm at the
Stockport Central Library.

The performance was followed by an author event where Shahireh shared extracts from her unpublished debut novel.

من نقطه‌ای نارنجیم تک‌گویی نوشته شهیره شریف است که به موضوع پناهندگانی که به امید رهایی در اقیانوس غرق می‌شوند می‌پردازد. این تک‌گویی به زبان انگلیسی بود و برنامه با خوانش بخشی از رمان چاپ نشده شهیره به انگلیسی ادامه یافت. با سپاس از کتابخانه مرکزی استاکپورت و دوستانی که در برنامه شرکت نمودند.


Monday, 20 June 2022

I Am an Orange Dot


"I Am an Orange Dot", is a monologue written by Shahireh Sharif. It refers to a bird's-eye view of a body, in an orange life vest, floating in the ocean.


This event is supported by the Arts Council England and the Stockport Central Library. It is a free event and open to all, please be aware of the words of warning below.

Words of warning: Some viewer might find some of the topics discussed in the performance distressing.


The performance will be followed by an author event where Shahireh will be sharing extracts from her unpublished debut novel. Participants can leave their contact details to be informed of when the book is published with a discount code for getting 10% off the price of the book.


20th June 2022, at 4pm

Stockport Central Library

Wellington Rd S, Stockport, SK1 3RS



من نقطه‌ای نارنجیم تک‌گویی نوشته شهیره شریف است که به موضوع پناهندگانی که به امید رهایی در اقیانوس غرق می‌شوند می‌پردازد. این تک‌گویی به زبان انگلیسی است و با خوانش بخشی از رمان چاپ نشده شهیره به انگلیسی ادامه میابد. به امید دیدار شما.



https://www.jarofwords.com/post/i-am-an-orange-dot

© All rights reserved

Saturday, 18 June 2022

پشت سنگر قلعه ی کاغذی

ماه مه 2020 اولین نوشته در دوران قرنطینه

https://iroon.com/irtn/blog/15338/%D9%BE%D8%B4%D8%AA-%D8%B3%D9%86%DA%AF%D8%B1-%D9%82%D9%84%D8%B9%D9%87-%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%BA%D8%B0%DB%8C/

می‌نویسم! می‌خواهم بنویسم. اما انگشتانم که همواره حریص به آغوش کشیدن قلم بودند گامی پیش نمی گذارند. حتی تماس گیرنده های حسی اندام انگشتان بر بدنه ی عریان روان نویس جز به سایشی خشک و آلوده به درد نمی انجامد. قلم نازاست یا تفکر من عقیم؟ نمی دانم. خشکی مفرط دستانم، حاصل شست و شوهای وسواس گونه این روزها، را در پس توده ای کرم موقتا پنهان و دوباره سعی می‌کنم ... اما هنوز هم هم-آغوشی انگشتان و قلم نه به زایشی می‌انجامد و نه به رامشی.

شاید باید به انتظار فردا ماند. فردایی که نه سربرآوردن خورشید که طلوع آتش-بس این گدازان خاموش و فروزان، که همه به ناچار دچار آنند، نمایانگر آن خواهد بود. در رمانده شدن آرامش، ذهن بیش از پیش معامله گر شده و دست به داد و ستد، از قید های کم اولویت رها شده ولی در عوض حجم وسیعی از توهم و وحشت را در خم های خاکستری اش فشرده. مهلت اندیشه نیست، اگر هم باشد تفکری نیست که راه به جایی ببر‌د.

مرگ و زندگی مماس بر هم ... نه! سوار بر گرده هم می‌گذرند. مرگ همیشه در همین نزدیکی ها جولان  داده ولی برق زندگی به او مجال دیده شدن نمی داد. حال در گستردگی و لجاجت این تاریکی جز به مرگ نمی‌شود اندیشید. همچون راهی که پیش رو گسترده است ولی تا غلظت شب  بر آن گسترده می‌شود، انگار نیست می‌شود. پاتوق تفریح و گردش روزانه به پشتوانه تاریکی به ناگاه بیمناک می‌نمایاند.

طنین گام های قلم بر پهنه سپید کاغذ چون نجوایی بیگانه به گوش می‌آید. دقیق تر گوش می سپارم، می نگرمش، حریصانه می بلعمش و در خود فرو می‌کشانمش ولی باز هم هیچ نشانی آشنا نیست. افکار درهم و گسسته است، کلمات نسنجیده و حتی بی معنا و درهم ریخته. باز پریشانی موهایم به قلم سرایت کرده یا این حال دل است که چنین بی پروا بر صفحه فرو می‌ریزد؟

تا پذیرای درد نشسته ام دستم به کار نمی رود. بیکاری صریحی که احاطه ام کرده، چاقوی تیزی است که بی وقفه پوست لحظات را می دراند. آب! آب! جرعه ای آب به من خورانده شده یا نشده در دقایق سرگردان راه می شکافانم تا باریکه ای برای عبور نشئه ی نارس و  نیمه محو وقت کشی بگشاییم.

وسواس توجیه شده ای با پشتی خمیده در لبه هشتی تحمل ایستاده و رخصت ورود می‌طلبد... زلفی پشت در را می‌اندازم. لگام مرکبش را با دو دست می‌چسبم و تا گرمای خشمم فرصت کند تا او را در کام بگیرد و بسوزاندش، حتی اگر بسوزاندم، رهایش نمی کنم.

روزگار غریبی است. قدم سوی کوچه کشیدن پا در دهانه ی دوزخ نهادن است. ولی آیا هست؟ اطمینان که نه، اطاعت می کنم. از کشته های هر روز می گویند و از مبتلایان. سخنی ولی از رها یافتگان نیست، هست؟ ورود به این جهنم چه با جد رصد می شود. گدازان با نفس های گسسته و خش‌دار. نفس زیر آب. خفگی در خشکی.

دم به دم بیشتر نفس م در خود غرق می شود. به حیاط میروم. هوا پاک است. کنار گلدان عدس، عدسی که به بهانه ی عید سبز شد ولی در پایان مهلت شکوفایی چند هفتگی و در دوران ۱۳ روزه ی نمایشگری اش نه به آب روان که به خاک گلدان سپرده شد. آیا این خود گره گشودن که نه، گره پروراندن در قالبی سفالین نیست؟

شیون پرواز هیچ هواپیمایی هوا را نمی شکافاند. زمان خاموش است و آسمان نیز. لحظاتی چنین عریان در غریو سکوت، گویا و بی رودربایستی هم-کلام یا حداقل پاسخی می‌طلبند. برای رهایی از نگاه گستاخ سکوت که مرا به جدال فرامیخواند قلم را باز در دست می گیریم. خواهم نوشت یا پشت آن سنگر خواهم گرفت؟

در پناه قلم و تفکری آغشته به رویا به ناتوانی بشر فکر می کنم. به ناتوانی خود. چه بنویسم؟ زمان با هیبتی سنگین سریع تر از آنچه انتظار میرود می گذرد.  این روزها درک درستی از زمان ندارم. چه مدتی است که قلم را در میان انگشتانم می فشارم؟ با انگشتانم کنگره ی دور مجمعه مسی را که پدربزرگ خربزه های ترد و رسیده مشهدی را در آن قاچ می زد دنبال می کنم. سردی مس در گرمای انگشتانم محو میشود. دیروز و اکنون چگونه چنین تنگ و گیج در هم تنیده شده تا  تیزی لحظه ی غم آلود امروز را در خود برکشد؟

دامنه شک و سوالات بی جواب گسترده تر می شود. هراسم آیا ریشه در راههای خونباری که پیموده ام دارد؟

عشق از پس قلعه ی کاغذی که دور خود تنیده ام سر برمیاورد. بچه ها میایند و بعد یک روز کاری سخت احتیاج به خوراک دارند و آرام. می‌توانم وحشت م را در پای علاقه به آنها و تداوم زندگی شان قربانی کنم. لبخندی آژنگ از پیشانی ام می رماند. انگشتان و قلم از هم واگردانیده می‌شوند تا بیش از این درد مجال حلول در کلمات را نیابد. پریشان ولی مصمم به پا می‌خیزم، استوار و به قصد نباختن یا شاید به سودای عبور از این تنگنای تاریک و گام زدن دوباره به بازه ی زندگی.

گیجیم را همراه قلم و کاغذ  به اتاق میکشانم. افکار را موقت از سر باز میکنم و ترسی که در ژرفای دل بانگ برمی‌دارد را با بی محلی خاموش. در آشپزخانه، مشغول به پاسداشت بن مایه های بدیهی هستی، این همه سردرگمی را گامی واپس می زنم.


© All rights reserved

Wednesday, 1 June 2022

Inspiration from Portico

Let the Portico Library’s collection inspire you to write in a relaxed atmosphere of a tranquil historic library in the middle of Manchester city centre!
Lead by Dr Shahireh Sharif, this is a free creative writing session for everyone to be inspired by the Portico’s collection.

کارگاه نویسندگی خلاق با الهام از کتاب‌های قدیمی کتابخانه پورتیکو
با دکتر شهیره شریف
این کارگاه رایگان می‌باشد


© All rights reserved